۱۰ روش عجیب برای تدفین مردگان

روش عزاداری، بزرگداشت و کفن‌ودفن مردگان از فرهنگی به فرهنگ دیگر بسیار متفاوت است اما برخی سنت‌ها واقعاً مراسم تدفین را به سطح بالاتری از خوفناکی ارتقا داده‌اند.
به گزارش مشرق، اینجا ۱۰ نمونه از آداب‌ و رسومی عجیب‌وغریبی را که مردم دنیا برای تدفین مردگانشان به کار می‌برند معرفی می‌کنیم.بیشتر بخوانید:یک رسم خوب فراموش شده در تدفین میت۱- اندوکنیبالیسم
 
برای بعضی فرهنگ‌ها بهترین راه برای ارج‌نهادن به مردگان، خوردن آنهاست که انسان‌شناسان از آن به عنوان«اندوکنیبالیسم» یاد می‌کنند. از نگاه پیروان این سنت، «خوردن گوشت همنوعِ مرده» راهی است برای ایجاد ارتباطی دائمی بین افراد زنده با فرد تازه درگذشته. این کار همچنین روشی تسهیل‌کننده برای بیان ترس و نفرت ملازم مرگ و ضایعه‌ی پس از آن محسوب می‌شود. برخی انسان‌شناسان معتقدند اندوکنیبالیسم چیزی است که مردگان از زندگان انتظار دارند. گرچه به این سنت دیگر عمل نمی‌شود (دست‌کم تا جایی که ما می‌دانیم) اما فرهنگ‌هایی که به اندوکنیبالیسم باور دارند شامل اهالی«ملانزیا» در پاپوآ گینه‌ی نو و مردمان قبایل«واری» در برزیل می‌شود.
 ۲- تدفین آسمانی بودائیان تبت
 
وقتی می‌توانید با گوشت بدن فرد تازه‌درگذشته حیوانات را سیر کنید، چرا خودتان آن را بخورید؟ چنین فکری همان رسم بودائیان تبت یا «تدفین آسمانی» است؛ سنت خردکردن بدن مرده به تکه‌های کوچک و سپردن باقی کار به حیوانات و مشخصاً پرندگان. گاهی بدن، سالم گذاشته می‌شود که البته برای لاشخورها مشکلی نیست. گرچه ممکن است این کار کمی احمقانه یا حتی نفرت‌انگیز به نظر برسد اما این آداب‌ورسوم از دیدگاه یک بودایی کاملاً منطقی است. بودائیان برای حفظ یا ارتباط با بدن مرده که یک ظرف خالی به نظر می‌رسد، اشتیاقی ندارند. بعلاوه در امتداد احترامشان برای تمام زندگی، بودائیان این‌طور نگاه می‌کنند که تنها کار درخور آخرین کنش یک فرد - حتی اگر به وکالت از او باشد - این است که باقی‌مانده‌ی بدنش برای ادامه‌ی زندگی سایر موجودات صرف شود. در حقیقت اینآداب‌ورسوم به عنوان یک حرکت دلسوزانه و خیرخواهانه در نظر گرفته می‌شود. امروزه بیش از ۸۰ درصد بودائیان تبت تدفین آسمانی را انتخاب می‌کنند؛ رسمی که هزاران سال مشاهده شده است.
 ۳- تدفین معلق
 
زندگی مردمان مرموز «بو (Bo)» ساکن دره‌ی همپ پوند در جنوب غربی ایالت گونگ‌ژیان چین، برای هزار سال، پیش از آنکه پنج قرن پیش توسط مینگ دیناستی قتل عام شوند، رونق داشت. امروزه قبیله‌ی بو تقریباً بطور کامل فراموش شده اما فقط به لطف تابوت‌های معلق دراماتیکی که از خود بر جا گذاشته‌اند حفظ شده است؛ اثری فراموش‌نشدنی از جعبه‌های چوبی که در ارتفاع حدود ۱۰۰ متری از صخره‌ها بیرون زده است. ۱۶۰ تابوت در کنار صخره‌ها و درون غارهای طبیعی قرار داده شده و تعدادی تابوت هم با مرده‌هایی که درونشان خوابیده‌اند از بدنه‌ی صخره‌ها معلقند. صخره‌ها خود نقاشی‌های دیواری زیادی دارند که با رنگ‌های قرمز کشیده شده و بسیاری از آنها زندگی مردم قبیله‌ی بو را تصویر کرده‌اند. امروزه افراد محلی با نام‌هایی نظیر «فرزندان صخره» و «رام‌کنندگان آسمان» به تمدنی که مدت‌هاست از بین رفته اشاره می‌کنند اما اینکه چرا آنان مردگان خود را به این روش دفن می‌کردند کاملاً رازآلود مانده است.
 ۴- ساتی
 
این روش گرچه حالا خوشبختانه در هند ممنوع شده است اما نوعی مراسم تدفین بود که در آن زنانی که تازه بیوه شده بودند، خود را در میان هیمه‌ی آتشی که برای سوزاندن جسد شوهرشان بود، قربانی می‌کردند. این رسم عموماً به عنوان اقدامی داوطلبانه در نظر گرفته شده اما نمونه‌های بسیاری وجود داشته که زنان مجبور به انجام ساتی می‌شدند و حتی گاهی اوقات برخلاف خواستشان در آتش سوزانده می‌شدند. کسی نمی‌داند این مراسم از کجا سرچشمه گرفته اما برخی معتقدند که این رسم ایجاد شده تا مانع از آن شود که زنان، شوهران ثروتمندشان را کشته و با معشوق واقعی خود ازدواج کنند. احتمال دیگر این است که این کار به عنوان راهی برای وصال دوباره‌ی زن و شوهر در زندگی پس از مرگ انجام می‌شده تا زنان از این راه بتوانند حوریان فرصت‌طلب را از میدان به در کنند! جالب است که هند اولین و تنها فرهنگی نبود که این سنت را پذیرفت. دیگر جوامع باستانی از جمله مصریان، یونانیان،گوت‌ها و سکاها نیز کاری شبیه به ساتی انجام می‌دادند.
 ۵- تدفین وایکینگی
 
مراسم تدفین برای زنان هندی بوضوح کار دشواری بود و برای زنان برده‌ی اشراف‌زادگان وایکینگ هم همینطور. مراسم پس از مرگ یک رهبر قبیله بشدت بی‌رحمانه بوده است. هنگامی که رهبر قبیله می‌مرد، بدن او به مدت ۱۰ روز در یک گور موقت قرار می‌گرفت و لباس‌های تازه برای او آماده می‌شد. در این مدت، یکی از دختران برده باید برای پیوستن به او در زندگی پس از مرگ «داوطلب» می‌شد. او روز و شب محافظت می‌شد و مقادیر فراوانی شراب به او داده می‌شد. هنگامی که مراسم تدفین آغاز می‌شد، دختر از چادری به چادر دیگر می‌رفت و به او «تجاوز» می‌شد. سپس با طناب تا سرحد مرگ خفه می‌شد و در نهایت توسط بزرگِ قبیله با خنجر به قتل می‌رسید. در نهایت کار، جسد رهبر قبیله و دختر برده روی یک قایق چوبی شعله‌ور به آب انداخته می‌شد.
 
 ۶- آئین قطع انگشت
 
چنانچه مرگ یک عزیز بقدر کافی ضایعه‌ی بزرگی نبود، مردمان قبیله‌ی دانی در گینه‌ی نو باید انگشتان خود را هم قطع می‌کردند. آنطور که به نظر می‌رسد این مراسم شاق و غیرقابل درک برای تمام بستگان مؤنث فرد درگذشته - همچنین کودکان - اجرا می‌شده است. این کار برای راضی کردن و دور کردن ارواح انجام می‌شد و همچنین راهی فراهم می‌کرد تا از درد فیزیکی برای بیان احساس غم و رنج روحی استفاده شود. برای اجرای مراسم قطع عضو، انگشتان را با زه یا ریسمان محکم می‌بستند و بعد با ساطور قطع می‌کردند. سپس تکه‌های برجای مانده را خشک می‌کردند و می‌سوزاندند یا در جای بخصوصی نگه می‌داشتند. این مراسم امروزه در گینه‌ی نو ممنوع شده اما چنانکه در عکس می‌بینید اثرات این رسم را در میان افراد مسن این اجتماع می‌توان دید.
 ۷. فامّدیهانا
 
مردمان مالاگاسیِ ماداگاسکار، هرگز عبارت «روحش قرین آرامش» را نشنیده‌اند! در تلاش برای سرعت بخشیدن به تجزیه - چیزی که به عنوان گامی مهم در روند انتقال روح مرده به زندگی پس از مرگ فرض می‌شود - مالاگاسی‌هاخویشاوندان مرده‌ی خود را نبش‌قبر کرده و از نو آنها را کفن می‌کردند و بعد اطراف آرامگاه همراه با موسیقی زنده به رقص با اجساد می‌پرداختند. مراسمی که فامدیهانا یا «گرداندن استخوان‌ها» نامیده می‌شود، بمدت سه قرن انجام شده است؛ مراسمی که کلیساهای مسیحی محلی تمام تلاششان را می‌کنند که از دستش خلاص شوند.
 ۸- توتم تدفین
 
توتم‌ها یکی از اجزای ثابت شمال غربی آمریکا و مردم هِیدا هستند اما این شمایل‌ها بیشتر از آنچه با چشم دیده می‌شود، در خود دارند. بطور معمول، بقایای یک هیدای مرده به گودال بزرگی که حیوانات حفر کرده‌اند، پرتاب می‌شده است، اما سلسله آداب پس از مرگ یک رئیس قبیله، شُمن یا جنگجو بمراتب پیچیده‌تر بوده است. در این موارد، بدن با یک چماق کوبیده و له می‌شد؛ بطوری که در یک جعبه‌ی چوبی به ابعاد یک چمدان جا بگیرد. بعد جعبه در کنار یک توتم تدفین خاص در نزدیکی خانه‌ی فرد مرده قرار داده می‌شد؛ جایی که در آن، شمایل‌ها به عنوان نگهبانان سفر ارواح به زندگی پس از مرگ عمل می‌کردند. مبلغان مذهبی مسیحی که برای سرکشی به این قبایل می‌رفتند - اغلب بخاطر بوی پایدار جسد - از این مکان‌ها برمی‌گشتند.
 ۹. آداب‌ورسوم تدفین بومیان استرالیا
 
بهترین قسمت مراسم مرگ بومی، این است که اعضای خانواده می‌توانند یک چیز را به یادگار نگه دارند؛ مشخصاً استخوان‌های مرده. پس از مرگ یک عضو خانواده، بدن او بالای یک سطح بلند که با برگ و شاخه‌ها پوشانده شده بود و قرار بود جنازه آنجا تجزیه شود، قرار داده می‌شد؛ فرایندی که اغلب ماه‌ها طول می‌کشد. در بعضی موارد، مایع خارج شده از جسدِ در حال فساد جمع‌آوری می‌شد و بر بدن جوان‌ترها مالیده می‌شد تا ویژگی‌های خوب شخص درگذشته از این طریق به آنان منتقل شود. پس از آن، استخوان‌ها جمع‌آوری و با رنگ قرمز رنگ‌آمیزی می‌شدند. سپس استخوان‌ها داخل غار یا یک خروجی متروک قرار داده می‌شدند. در بعضی موارد بستگان می‌توانستند آنها را تا یک سال به خود بیاویزند. بعضی از قبایل نیز از به زبان آوردن نام فرد مرده امتناع می‌کردند و تمام ماترک او را کاملاً نادیده می‌گرفتند. تمام مراسم راهی بود برای اینکه مطمئن شوند روح مرده براحتی نمی‌تواند با زندگان درآمیزد.
 ۱۰. مراسم تدفین زرتشتیان
 
مشکلی که زرتشتیان با جسد مرده‌ها دارند این است که تصور می‌کنند جسد چیزی دارد که هر آنچه با او در تماس باشد را آلوده می‌کند؛ خواه زمین و لباس آدم باشد، خواه آتش. مراسم تدفین زرتشتیان با تطهیر جسد آغاز می‌شد که فقط یک عضو آموزش‌دیده‌ی جامعه زرتشتیان اجازه‌ی این کار را داشت. هنگامی که جسد «پاک» شد، در پارچه‌ی کتانی گذاشته می‌شد و دو بار توسط یک سگ بازدید می‌شد و سگ جسد را بو می‌کشید. زرتشتیان باستان معتقد بودند ارواح پلید با دیدن سگ از جسد دور می‌شدند. پس از اینکه عزاداران جسد را می‌دیدند (لمس‌کردن بشدت ممنوع بوده است)، آن را بالای یک دخمه یا به قول غربی‌ها «برج سکوت» قرار می‌دادند و همانجا لباس‌ها را با استفاده از ابزار درمی‌آوردند و بعداً از بین می‌بردند. به دنبال آن، جسد بسرعت توسط لاشخورها خورده می‌شد. تمام این مراسم به این صورت انجام می‌شد تا مطمئن شوند کمترین آسیب به افراد زنده می‌رسد.
مجله  پگاه حوزه  3 مرداد 1388 - شماره 259 
فرهنگ تدفین در ادیان(قسمت اول )
10
 
 
انسان در طول تاریخ اجتماعات به اشکال گوناگون مردگانش را دفن کرده است. شکل هایی از تدفین وجود دارد که با هنجارهای فرهنگ ایرانی و اسلامی ما ناهمخوان است.
در این میان اما مرگ بی پرواترین و صریح ترین سویه ی زندگی و یک واقعیتِ مسلم است. به این جهت یکی از مشکلات انسان ها همواره این بوده است که مردگان شان را چگونه و کجا دفن کنند.
 
دفن در حالت جنینی: پیشینه ی کهن ترین گورهایی که تاکنون یافت شده است، به پنجاه هزار سال پیش از میلاد مسیح می رسد. در کهن ترین شکل تدفین، در عصر پیشاسنگی جنازه را مانند جنین در شکم مادر به پهلو در یک گور سنگی می خواباندند.
تدفین به شکل جنین از یک سو این توهم را ایجاد می کرد که جنازه به خواب فرورفته است و از سوی دیگر از امید به بیداری و تولدی دیگر پس از رستاخیز نشان داشت.
 
طناب پیچ کردن مردگان: اجداد ما در آن دوران بسیار دور جنازه ی مردگان را طناب پیچ می کردند. احتمالاً به این دلیل که می ترسیدند مردگان زنده شوند و سراغ زندگان بیایند.
 
دفن در قبر های عظیم: مراسم تدفین در فرهنگ های کهن که پیشینه شان به سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح می رسد بسیار اهمیت داشت. گورهایی عظیم به طول دوازده متر که با تخته سنگ بنا می کردند از اهمیت تدفین در این فرهنگ ها نشان دارد.
در این گورها یک صد جنازه جا می گرفت و روی آن را با خاک می پوشاندند. چنین گورهای عظیمی به بناهای باشکوه شباهت داشت و ساختن آن ها وقت و هزینه ی زیادی می طلبید.
در سده های میانه، پیش از آغاز دوران روشنگری که همه چیز با افسانه درآمیخته بود،
برخی اروپائیان، از جمله آلمانی ها اعتقاد داشتند که این گورها را غول ها برای خودشان ساخته اند.
 
 
دفن در سنگ آهک: در یونان قدیم مردگان را در تابوتی از سنگ آهک قرار می دادند و این تابوت سنگی را سارکوفاگوس یا گوشتخوار می خواندند. واژه ی تابوت در برخی زبان ها مانند آلمانی و فرانسه را بعدها از همین واژه ی سارکوفاگ استخراج کردند.
 
شتر و جواهرات، همراه میت: در فرهنگ عرب جاهلی رسم بر این بود یک شتر در حالی که سرش به عقب برمی گشت همراه مرده دفن می کردند و در نار او مقداری پول قرار میدادند تا در سرای اخرت هم پول برای خرید داشته باشد و هم مرکبی برای سوار شدن
 
قلب جدای از جسم: در قرون وسطی گمان می بردند که روح انسان در قلب او جای دارد. از این رو برخی پادشاهان و هنرمندان بزرگ وصیت می کردند که قلب شان را جداگانه دفن کنند. ریچارد شیردل، ناپلئون بناپارت، دانته و شوپن از مشاهیری اند که قلب آنان جداگانه دفن شده است.
 
میت در غار یا در کوه: در کنعان و در ایران، جنازه ی میت را در غار یا در دل کوه قرار می دادند. در نقش رستم، در سینه ی کوه مقبره های عظیمی از دوران هخامنشی و ساسانی به یادگار مانده است.
داریوش کبیر، اردشیر، داریوش دوم و خشایارشا را در دل کوه دفن کرده اند.
و دفن مردگان هخامنشی در داخل کوه یکی از دلائلی است که هخامنشیان گر چه اهورامزدا را به عنوان خدا قبول داشتند ولی به زرتشت و آیین وی اعتقادی نداشتند.
پس از تصلیب مسیح، جنازه ی او روی زمین مانده بود. روایت است که ژوزفِ آریماتئا، از یاران مسیح، گور خود را که در غاری قرار داشت به مسیح بخشید و جنازه ی او را در آن غار نهادند. مسیحیان اعتقاد دارند که مسیح، سه روز بعد زنده شد و از این غار به آسمان عروج کرد. این واقعه که در کتاب مقدس آمده است به روایتِ عید پاک شهرت دارد و منشأ مهم ترین عید مسیحی ست.
 
مردگان خوراک لاشخورها: مردگان را فقط در خاک یا در دل کوه ها دفن نمی کردند. در فرهنگ ایرانی - زرتشتی تدفین در هوا مرسوم بود. در این آئین زمین و آتش تبرکی دارد و روح که از بدن انسان بیرون رفت پیکر مرده بسیار پلید و ناپاک است و هر چیز را آلوده می کند. به همین جهت مرده را نباید به خاک یا به آتش سپرد.
زرتشتیان از زمان ساسانیان هر جا که بودند دخمه هایی می ساختند و مرده را به آن جا می بردند و در هوای آزاد، کنار دیواری می نهادند تا مرغان شکاری و حیوانات درنده آن ها را بدرند و متلاشی کنند و وقتی که فقط استخوانی از مرده باقی می ماند، استخوان او را برمی داشتند و در محوطه ی کوچکی می گذاشتند و به آن ستودان می گفتند که به روایت استاد فقید، سعید نفیسی مخفف کلمه ی استخوان دان است.
استاد نفیسی در خاطرات دوران جوانی اش از برخی اعتقادات خاص زرتشتیان یاد می کند. اگر کلاغ یا لاشخور چشم راست مرده را درآورده بود، گمان می کردند مرده آمرزیده تر است. اگر دست راست زودتر از بدن جدا می شد، باز هم مرده آمرزیده تر بود. اگر مرده را کنار دیوار دخمه ای می ایستاندند و تعادل خود را از دست می داد و برای مثال به پشت می افتاد، آمرزیده تر بود تا این که به رو افتاده باشد.
اگر روی پای خود می افتاد یا به حال نشستن درمی آمد، گمان می کردند روح او معذب است. بدتر از همه مرده ای بود که سرش از تنش جدا می شد. بدیهی ست که حوالی این دخمه ها همیشه هزاران کلاغ و مرغان لاش خوار در پرواز بودند.
 
دفن در تنه درخت: در آمریکای شمالی، در فلوریدا قبیله ی سمیول از قبایل سرخپوست مردگانش را در تنه ی پوک درختان می گذاشت تا به تدریج تجزیه شود. برخی قبایل سرخپوست هنگام کوچ از جایی به جایی دیگر مردگان شان را روی زمین می گذاشتند و به کوچ خود ادامه می دادند.
پیش می آمد که سالخوردگان این قبایل، وقتی هنگام مرگ شان فرامی رسید، از قبیله جدا می شدند و به کوه می زدند و در آرامش و در انزوا می مردند. جنازه ی آنان در همان محل می ماند تا به تدریج تجزیه شود و از بین برود.
 
تدفین در آب: در تبت، هرگاه زنان باردار و جذامیان می مردند، جنازه ی آنان را به رود می سپردند. وایکینگ ها نعش مردگانشان را سوار قایق کوچکی می کردند و به آب می سپردند. در آلمان اخیراً تدفین در آب مرسوم شده است. در این نوع تدفین جنازه را ابتدا می سوزانند و سپس خاکستر آن را در ظرفی قرار می دهند که در آب حل می شود. ظرف را به آب می سپارند.
 
هندوها، ژرمن ها و سوزاندن مردگان: در هندوستان، سوزاندن مرده ها مرسوم ترین شکل تدفین است. هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح ژرمن ها مرده را می سوزاندند و خاکستر آن را به همراه اشیای زینتی که از مرده به جای مانده بود، در یک ظرف گلی ساده جمع می کردند.
در میان هندوها رسم است که وقتی کسی می میرد، اگر دارای فرزند است، پسر ارشد می بایست آتش را بیفروزد. هندوها اعتقاد دارند که روح مرده با سوزندان جسم او آزاد می شود.
در غرب سوزاندن مرده مرسوم است. خاکستر مرده و برخی حیوانات خانگی را در ظرفی می نهند و این ظرف را به خاک می سپارند.
 
آمیختگی، تدفین با مذهب: مراسم تدفین از یک سویه ی تسلی دهنده برای بازماندگان برخوردار است. در زمان رومی ها وقتی مرده ای در آتش می سوخت، بازماندگان از دیدن دودی که از جنازه برمی خاست تصور می کردند که روح مرده همراه با آن دود به آسمان می رود و با این فکر خود را تسلی می دادند در حالی که بعدها با آمدن مسیحیت و اسلام سوزاندن مرده، نشانگر بی احترامی به جسم انسان بود.
بهتر بود که جسم انسان را در کفن بپیچانند یا در تابوت بگذارند و در قبر قرار دهند تا روز رستاخیز فرارسد و معاد اتفاق بیفتد. به همین جهت پس از فراگیر شدن مسیحیت در اروپا، سوزاندن جنازه ها که تا پیش از آن مرسوم بود ورافتاد و به همین شکل پس از غلبه ی مسلمانان بر ایرانیان نهادن جنازه ها در دخمه ها منسوخ شد.
در قرون وسطی تنها زنانی را که به جادوگری متهم می شدند، پس از محاکمه در محاکم تفتیش عقاید با آتش می سوزاندند. دلیل می آوردند که با این تمهید روح شیطانی و پلید جادوگران همراه با جسم شان برای همیشه نابود شود.
با توجه به دگرگونی باورها و آئین های تدفین در تاریخ اجتماعات می توانیم بگوییم که در همه ی فرهنگ ها تدفین با مذهب درآمیخته و به همین جهت با تغییر مذهب، آیین تدفین نیز دگرگون می شده است.
 
تدفین در زمانه ی ما: مسلمانان و یهودیان با سوزاندن مرده مخالف اند. در اسلام و یهودیت می بایست مرده را حتماً در خاک دفن کرد. در یهودیت هر گور، تنها به یک جنازه اختصاص دارد.
اما در ایران با افزایش جمعیت، به تدریج از اوایل دهه ی پنجاه خورشیدی گورهای دو و سه طبقه به وجود آمد. پیش می آید که اعضای یک خانواده را در یک گور سه طبقه قرار دهند. سنگی به نام سنگ لحد هر یک از این طبقات را از هم جدا می کند و به هر مرده یک سنگ قبر مجزا تعلق می گیرد.
در اسلام و یهودیت، نبش قبر جایز نیست گورستان در این مفهوم یک خانه ی ابدی و از برخی لحاظ پندآموز است.
گورستان اهل تسنن، ساده است و پیش می آید که گورها بی نام و نشان باشند و تنها سنگی ساده بر آن بنهند. در مراکش سنگ قبر را به اندازه ی قامت مرده می تراشند و جز این هیچ نام و نشانی از مردگان باقی نمی گذارند.
اما در فرهنگ ایرانی و اسلامی، آرامگاه و سنگ قبر اهمیت دارد، چنان که بسیاری از آرامگاه ها از نظر معماری و بسیاری از سنگ قبرها از نظر خوشنویسی ، شاهکارهایی به شمار می آیند.
پس از دوران روشنگری در غرب، سوزاندن جنازه ها از نو مرسوم شد. کلیسای کاتولیک تا سال ها با این نوع تدفین مخالف بود. با این حال در سال 1969 به دلیل کمبود جا، کلیسا مجبور شد با سوزاندن جنازه موافقت کند.
سوزاندن جنازه و دفن خاکستر آن، به مراتب ارزان تر از تهیه ی تابوت و اجاره ی یک گور به مدت پنج تا سی سال است. به همین جهت بسیاری از اشخاص در غرب وصیت می کنند که بعد از مرگ جنازه ی آنان را بسوزانند.
در ایتالیا و در هلند، مرده را الزاماً نمی بایست در گورستان دفن کرد. اما در بسیاری از کشورها مانند ایران، آلمان و فرانسه، مرده باید حتماً در گورستان دفن شود و برای این کار، بازماندگان به جواز دفن نیاز دارند.
در آلمان تا سال 2003 مرده را حتماً می بایست در تابوت بگذارند و دفن کنند. اما در سال 2003 این قانون را برداشتند و اکنون مسلمانان می توانند مشروط بر موافقت سازمان گورستان، مرده هایشان را در کفن بپیچانند و به خاک بسپرند.
 تدفین در زرتشت
زرتشتیان جسد رفتگان را ناپاک می دانند ، جسم وی را متعفن و گندیده می نامند و حتی تا گذشته ای نه چندان دور از دفن آن در زمین به شدت منزجربودند . مطابق سنت زرتشتی بدن مرده را بر فراز برجی که دخمه نام دارد و در محلی دور افتاده واقع است می گذارند تا طعمه ی پرندگان وحشی شود . نحوه ی انجام این آیین چنین است که مرده را تا سه روز و سه شب در اتاقی نگاه می دارند و سپس بدن را به دخمه انتقال می دهند . دخمه ساختمانی است که در بالای کوه می سازند ، رسم بر این است که بدن مرده را به درون دخمه می گذارند و پرندگان لاشخور در مدت کوتاهی تمام گوشتهای بدن مرده را ظرف یکی دو ساعت می خورند و استخوان را باقی می گذارند !!!
 معماری دخمه
دخمه دیوار دایره ای ضخمیمی به شکل برج است که بر بالای صخره ها و کوههای نه چندان بلند از خشت و گل ساخته شده است و پلکانی زمین هموار را به درب دخمه متصل می کرده است.
دخمه دارای چندین اتاق و احتمالا 2 طبقه بوده است و یکی از این اتاقها ویژه ای به آتش سوزها بوده. فاصله دخمه از اتاق آتش سوزها حدود 150 تا 200 متر بود. کار آتش سوزها که معمولا 2 نفر بودند عبارت از این بود که از روزی که تن در گذشته را به داخل دخمه می سپرند شب ها تا 3 شب در آن اتاق که یک پنجره مستقیم رو به دخمه داشت از سر شب تا بامداد آتش بسوزانند.
به درستی این آیین از آنجا سرچشمه میگیرد که چون بنا بر باور زرنشتیان روان در گذشته تا 3 شبانه روز در اطراف و بالای سر تن در گذشته در پرواز است تا پس از شب سوم به آسمانه پرواز کند در این مدت 3 شب نخست پس از مرگ از تاریکی و تنهایی نترسد.
سطح دایره داخل دخمه به چهار بخش تقسیم بندی شده است بخش ویژه مردها، زنها، کودکان و در پایان بخش چهارم که در مرکز دایره قرار داشته به چاه استودان نامدار است. استودان، چاهی است که در مرکز دخمه کنده شده که پس از پاک شدن استخوانهای تن در گذشته از گوشت، پوست و غیره (به وسیله مرغان لاشخور)، استخوانها را در آن چاه می ریخته اند.
گیرشمن در کتاب ایران از آغاز تا اسلام به این نکته اشاره می کند که پیشینیان مرده را نمی بایست به خاک بسپارند یا بسوزانند و یا در آب غرق کنند زیرا بیم داشتند که بدین وسیله سه آخشیج مقدس زمین، آتش و آب را آلوده سازند پس می توان عنوان کرد که عرضه تن مردگان به پرندگان در دخمه از زمانهای خیلی دور شاید از زمان مادها در سرزمین ایران رایج شده است و هدف پاکیزه ماندن خاک، آتش و آب بوده است.
(: روش تدفین در ایران باستان، فریدون شیر مرد فرهمند، موسسه انتشاراتی فروهر 1377)
سپس مامورین دخمه استخوانها را در چاهی که وسط دخمه قرار دارد می ریزند و روی آن آهک و گوگرد می ریزند تا بسوزد و خاکستر شود و سپس به وسیله باران به چهار چاهی که اطراف چاه اصلی است برود .
البته چندیست که دیگر زرتشتیان مردگان خود را دفن می کنند و از روش قدیمی استفاده نمی کنند !!! ( تا چند دهه پیشتر این رسم اجرا می شد و هنوز هم هستند کسانی که اجرای این مراسم را به خاطر می آورند )
با این حال باید دانست که دفن مردگان از نظر آیین زرتشتی بسیار ناپسند و گناهی بزرگ است !!!
در وندیداد فصل اول بند 13 آمده است : گناهی که توبه ی آن قبول نمی شود دفن کردن مردگان است ( رک : ادیان زده ی جهان / رابرت هیوم / ص 326 )
( برای مطالعه ی بیشتر در این مورد رک : زرتشت پیامبری که از نو باید
شناخت {فروغ مزدیسنی {/ ارباب کیخسرو شاهرخ ، دیدی نو از دینی کهن /
دکتر فرهنگ مهر ص 174 و همچنین نگرشی بر اسلام و زرتشت / موریس شیخی )
 تدفین در هندو
طبق قوانین هندو هندوان باید مردگان خود را به آتش بسوزانند
قوانین، مقررات و عقاید هندوها بر اساس مقاصد چهار گانه ای بنا شده است که عبارتند از:
1. کامه: که همان کامرانی و طلب لذایذ جسمانی است.
2. ارتهه: که مراد از آن وظایف افراد نسبت به امور جهان می باشد.
3. دهرمه: به معنای شریعت و اخلاق و رفتار دینی.
4. مکشه: به معنای هدف غایی انسان و آن عبارت است از نجات روح و رسیدن آن به مرتبه کمال که از طریق نفی تمام بدبختی های زندگی می باشد. [آریا، غلامعلی، آشنایی با تاریخ ادیان، تهران، موءسسه فرهنگی و انتشاراتی پایا، چاپ سوم، 1379ش، ص 55.]
درهندوئیزم در راستای مقصد چهارم دو عقیده بنا شده به نامهای:
1. سمساره: که معنای آن انتقال ارواح یا تناسخ می باشد [جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1377ش، ص 155. [فلذا هندوها بر این اساس معتقد می باشند که ارواح انسانها بعد از مرگ در قالب بدنهای دیگر وارد این جهان می شوند و به زندگی مجدد می پردازند.
2. کرمه: که معنای آن کیفیت و چگونگی تولد ثانوی است ]جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1377ش، ص 155. [به عبارت دیگر بر اساس این عقیده هندوها طریقه و راه عمل به سمساره که در ادامه به آن اشاره می شود بیان می دارند. بنابر این با توجه به آنچه که بیان شد هدف غایی در دین هندو آزاد و رها شدن از محنت حیات است و بر این اساس پیروان این دین به دنبال این هستند که در تجسم و حلول بعدی، زندگی بهتری داشته باشند. [گواهی ، عبدالرحیم، جهان مذهبی، تهران، نشر فرهنگ، چاپ دوم، 1378ش، ص297.]
از این رو هندوئیزم برای چگونگی توالد ثانوی (کرمه) قانون سوزاندن مردگان را وضع کرده اند و از این رسم دو هدف را دنبال می کنند که عبارتند از:
1. عمل به کرمه: (چگونگی توالد ثانوی) یا به عبارت دیگر آنها بدین وسیله به روح در حال عزیمت این امکان را فراهم می کنند تا این جهان را ترک کند و منزلت نیاکان را به دست آورد و همانند شبح در این جهان باقی نماند و به سرنوشت بعدی خود رهسپار شود. ] سیمن و تیمن، آیین هندو، ترجمه علی موحدیان عطار. قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1382ش، ص 74. ]
2. رفع آلودگی: هندوها بر این عقیده اند که با مرگ فرد آلودگی گسترده ای آزاد می شود که تنها راه رفع این آلودگی سوزاندن جنازه مرده ها می باشد. [6]
نتیجه آن که هندوها به دو دلیل مرده های خود را می سوزانند:
اول آنکه: این کار را (سوزاندن مرده) بهترین راه تسریع در رسیدن متوفی به زندگی بعدیش می دانند و دوم آنکه با این کار در صدد برطرف کردن آلودگی ایجاد شده می پردازند.
 روش سوزاندن مردگان
هندو ها مرده را در حالی که پارچه روی ان کشیدند به سمت محل مخصوص سوزاندن مردگان می برند.
این همه چوب برای گرم شدن ابدی هستند . در هر محله مکانی مخصوص برای سوزاندن مردگان وجود دارد . روی خاک گودالی به عمق 20 سانتیمتر حفر کرده اند . به اندازه ای که یک نفر در آن دراز بکشد و هم سطح زمین شود . روی گودال با چوبهای آماده سوختن پوشیده می شود . 2 ساعت طول می کشد . نیمکتهایی برای همراهان مرده ها در نظر گرفته شده که 2 ساعت به انتظار بنشینند برای تماشا و گرفتن خاکستر .
انبرهایی که به دیوار آویزون شده اند برای این کار هستند . دندانها ، ناخنها و مقداری استخوان چیزهایی هستند که بعد از 2 ساعت باقی خواهند ماند برای سپرده شدن به گنگ مقدس
ادامه دارد
 منابع:
Georg Schwikart
Tod und Trauer in den Weltreligionen
Philippe Aries
Geschichte des Todes
Marianne Mischke
Der Umgag mit dem Tod-vom Wandel in der abendlaendlichen Geschichte
سعید نفیسی، خاطرات سیاسی، ادبی، جوانی. بقه کوشش علیرضا اعتصام. نشر مرکز، چاپ اول 1381
 سرنوشت عجیب جنازه ها در مناطق مختلف جهان (+عکس)
واکینگ ها یا ساکنان قدیمی دانمارک، جنازه های مردگان خود را در کنار وسایل شخصی آنها درون کشتی های بادبانی قرار می دادند سپس کشتی ها را وسط دریا برده و آنها را آتش می زدند.
عصر ایران - مردم مناطق مختلف جهان از گذشته های دور تاکنون از شیوه های گوناگونی برای تعامل با جنازه مردگان خود استفاده می کنند. برخی از این شیوه ها همچنان وجود دارند و برخی دیگر به تاریخ پیوسته اند.در این گزارش به برخی شیوه های قدیمی تعامل با پیکر مردگان در مناطق مختلف جهان می پردازیم. 
هندوستان
 

در مناطق مختلف هندوستان از شیوه سوزاندن جنازه ها پس از مرگ افراد و ریختن خاکستر آن در رودخانه استفاده می شود. در دوران قدیم در برخی از قبایل، زنان نیز به همراه جنازه همسر متوفی خود به صورت ارادی یا اجباری، سوزانده می شدند. با وجود اینکه هم اکنون سوزاندن همسر زنده شخص متوفی جرم است اما هر از چند گاهی در برخی از مناطق، چنین اتفاقی روی می دهد. 
چین قدیم 

این شیوه متعلق به چین قدیم است که براساس آن، تابوت ها به صورت معلق از مکان های مرتفع آویزان می شوند. برخی مواقع ممکن است این کفن ها به زمین سقوط کنند و باعث تکه تکه شدن جنازه ها یا باقی مانده اجساد شوند. 
تبت
 

اهالی تبت جنازه مردگان خود را به عنوان صدقه برای پرندگان عرضه می کنند. آنها جنازه مردگان خود را تکه تکه می کنند و سپس در مناطق مرتفع مانند قله کوه ها یا تپه های بلند قرار می دهند تا پرندگان و حیوانات شکارچی سراغ این جنازه ها بیایند. 
مومیایی 

اواخر قرن نهم مومیایی کردن جنازه ها در برخی از مناطق جهان وجود داشت. این جنازه های مومیایی شده تا سال ها سالم باقی می مانند. 
اروپا
 

قبل از اینکه طاعون در سراسر اروپا گسترش یابد در برخی از مناطق، مردم این منطقه شیوه عجیبی دست می زدند. آنها جنازه مردگان خود را در مرداب ها دفن می کردند اما گسترش طاعون باعث شد این شیوه متوقف شود. 
برج های خاموش
 

زردشتی ها معتقد به نجاست جنازه مردگان هستند به همین دلیل آنها در سال های دور ، جنازه ها را در مکانی با عنوان برج های خاموش قرار می دادند تا پرندگان شکارچی آنها را بخورند. سپس استخوان ها را به دورن دخمه می انداختند... برج های خاموش حفره دایره ای شکل هستند که باعث می شود پرندگان در هنگام پرواز، جنازه ها را ببینند.
استرالیا 

بخشی از بومیان استرالیا در زمان های دور، جنازه مردگان خود را در بالای درخت می بستند تا پرندگان شکارچی بتوانند از آنها تغذیه کنند. 

بخش دیگری از ساکنان اصلی استرالیا به نام ابوریگین پس از مرگ افراد، او را در میان شاخ و برگ های زیاد بر روی یکی از مناطق مرتفع قرار می دهند و پس از متلاشی شدن جنازه، استخوان ها را جمع آوری کرده و آنها را رنگ می زنند و به عنوان گردنبند استفاده می کنند یا اینکه بر روی دیوار خانه های خود از آنها استفاده می کنند. 
دانمارک
 

وایکینگ ها یا ساکنان قدیمی دانمارک، جنازه های مردگان خود را در کنار وسایل شخصی آنها درون کشتی های بادبانی قرار می دادند و سپس کشتی ها را وسط دریا برده و آنها را آتش می زدند. 
فضا
 

به رغم اینکه شیوه پخش کردن خاکستر مردگان در فضا هنوز عملی نشده است اما برخی همچنان به چنین شیوه ای علاقمند هستند.مرگ و مراسم تدفین در ایران باستان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبریپرش به جستجو
دخمه در بندر سیراف.
مرگ و مراسم تدفین در ایران باستان به آثار بجای مانده، آئین‌ها و عقاید مردم ساکن فلات ایران در ارتباط با مرگ و مردگان می‌پردازد. ایرانیان در دوره‌های باستان گاه جسد را با موم می‌پوشاندند و آن‌گاه آن را دفن می‌کردند چنان‌که در جنوب ایران متداول بود. گاه جسد را می‌سوزاندند و این عمل به دلیل فراوانی چوب و وجود جنگل بیشتر در جنوب دریای مازندران و دیگر مناطق پرجنگل انجام می‌شد. گاهی نیز اجساد را در دخمه‌هایی می‌گذاردند تا طعمهٔ لاشخورها شوند. گاه نیز اموات را در تابوت‌ها یا کوزه‌های سفالین دفن می‌کردند. پس از فراگیری دین زرتشت و هنگامی که این دین به صورت دین رسمی ایرانیان درآمد، سوزاندن، غرق کردن و به خاک سپردن جسد گناه بزرگی شمرده شد. در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته‌اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده‌اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته‌است. به عقیدهٔ پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه‌خور قرار داد یا بالای برج‌های خاموشی در معرض نابودی گذاشت.
 محتویات۱روش‌های دفن قبل از رواج دین مزدیسنا۱.۱سوزاندن مردگان۱.۱.۱کول‌تپه۱.۲خاک‌سپاری۱.۳رنگ‌کردن مردگان۱.۴خاک‌سپاری در منازل۱.۵پیدایش ترس از مردگان۱.۶دفن مردگان در قبایل پارس۲مراسم در ارتباط با مردگان در دین مزدیسنا۲.۱دفن مردگان۲.۱.۱دفن با تابوت۲.۲مراسم و قوانین در ارتباط با مردگان۲.۲.۱اهمیت وندیداد در بررسی مقررات در ارتباط با مردگان۲.۲.۲کت۲.۲.۳نجاست مرده۲.۲.۴منع شیون و زاری۲.۳رسم سگ‌دید۲.۴ترتیب و نحوهٔ انجام مراسم بر طبق وندیداد۲.۴.۱مراسم مربوط به محتضر۲.۴.۲غسل با گمیز۲.۴.۳حمل جسد۲.۴.۴تدفین جسد۲.۴.۵زمان سوگواری۳گورستان‌های باستانی۳.۱سیلک کاشان۳.۲گورستان تپه حصار۳.۳گورستان پارتی۴جستارهای وابسته۵پانویس۶منابعروش‌های دفن قبل از رواج دین مزدیسنا[ویرایش]سوزاندن مردگان[ویرایش]
در اوستا از سوزاندن مردگان یاد شده و آن را گناهی بزرگ دانسته‌اند و این می‌رساند که در عهد وندیداد یعنی در دوران اشکانی، این رسم هنوز در بین بخش‌هایی از ایران وجود داشته‌است.[۱]
کول‌تپه[ویرایش]
کول‌تپه به جائی اطلاق می‌شود که تودهٔ بزرگی از خاکستر به صورت طبقه‌طبقه، روی هم انباشته شده و به صورت تپه‌ای مانند درآمده‌باشد. در آذربایجان غربی به ویژه کناره‌های دریاچه ارومیه که مرکز آتشکده‌های ایران بوده‌است، کول‌تپه‌های زیادی برجا مانده‌است. روستائیان از این خاکسترها برای کود دادن بزمین بهره می‌برده‌اند و سالیان دراز است که آن‌ها در کشتزارهای خود استفاده می‌کنند تا موجب باروری زمین گردند، بطوری که برخی از این توده‌های خاکستر یا کول‌تپه‌ها اکنون اثری برجا نمانده‌است. این خاکسترها لایه‌لایه‌اند و در میان هر لایه مقداری خاک و گاه اشیاء قدیمی به ویژه کاسه و کوزه و ظروف مختلف پیدا می‌شود.[۲]
دربارهٔ علت پیدایش این تپه‌های خاکستر در آذربایجان ایران حدس‌های گوناگونی زده می‌شود. بیشتر دانشمندان برآنند که این تودهٔ خاکستر بازماندهٔ هیزمی است که در آتشکده‌ها می‌سوخته و در طی سده‌ها تلی از خاکستر برپا گشته‌است. اما به سبب اینکه در جاهای دیگر ایران حتی نزدیک به آتشکده‌های بزرگ تپهٔ خاکستر وجود ندارد، برخی دیگر از محققان این نظریه را قبول ندارند. نظریهٔ دیگری که عنوان شده‌است به اینصورت است که شاید علت را در ویژگی آئین مردم این ناحیه باید جستجو کرد. ناحیهٔ اطراف دریاچه ارومیه، نخستین جای فرود آمدن نیاکان مادی بوده‌است که مزداپرست بوده‌اند و در سحرگاه مهاجرت هنوز از آئین زرتشت آگاه نبوده‌اند و شاید هم زرتشت هنوز پا به جهان نگذاشته بوده‌است. مزداپرستان گویا مانند هم‌تباران هندی خود مردگان را در جایگاهی ویژه می‌سوزاندند و این خاکستر فراوان، بازماندهٔ چوب و هیزمی است که جسد را در میان آن به آتش می‌کشیده‌اند و بنابر سنن کهن پس از سوزاندن جسد برای زندگی پس از مرگ شخص درگذشته، در میان خاکسترها ظروف سفالین یا فلزی می‌گذاشته‌اند و روی این تودهٔ خاکستر خاک نرم می‌ریخته‌اند تا هنگامی که شخص دیگری درمی‌گذشته، برای سوزاندن او دوباره بتوانند بر پهنهٔ خاک هیزم قرار بدهند. استخوان‌های سوخته شده را سپس گرد آورده و آن‌ها را در استودان‌های کنار آتشکده می‌ریختند همچنانکه امروز هنگامی که جسد در دخمه‌ها پوسید و عاری از گوشت و پوست شد، استخوان‌ها را در چاه استودان می‌ریزند.[۳]خاک‌سپاری[ویرایش]
اعتقاد به روح و روان و زندگی پس از مرگ به اشکال گوناگون در سراسر نقاط و مراکز جهان باستان از جمله ایران وجود داشته‌است. بر اساس و مبنای همین اعتقاد در گور مردگان اسباب و لوازم زندگی و خوراک و پوشاک قرار می‌دادند. در ادواری قدیم‌تر بر اساس شغل متوفا ابزار پیشه‌اش را نیز پهلوی دستش قرار می‌دادند. اغلب مردگان را در عمق کمی که گاهی از ۲۰ سانتیمتر نیز تجاوز نمی‌کرد، دفن می‌کردند. شکل اسکلت‌هایی که باقی مانده به شکل خمیده و منحنی است. برخی اوقات مرده را طوری خمیده دفن می‌کردند که تمام اعضای بدنش به جانب شکم کشیده شده باشد.
با پیدایش و کشف فلزات، زینت مردگان با اشیاء طلاه و نقره و سنگ‌های گران‌ب‌ها رسم و شایع شد. این رسم خدمت مهمی به فهم هنر و دانستنی‌های دیگر باستان‌شناسان کرده‌است زیرا که تقریباً تمامی جواهراتی که از زمان‌های باستان به دست ما رسیده‌است از مقابر و گورها یافت شده‌است.[۴]رنگ‌کردن مردگان[ویرایش]
در ادوار قدیم جسد مرده را با رنگ قرمزی می‌پوشانیده‌اند که از اکسید آهن به دست می‌آمده و در فلات ایران فراوان بوده‌است. این نظر هم وجود دارد که ممکن است زندگان بدن خود را به دلایلی با همین ترتیب رنگ می‌کردند و چون فوت می‌شدند، اثر این رنگ بر بدنشان باقی می‌مانده‌است. در دوران‌های متأخرتر بجای اکسید آهن بر استخوان‌بندی متوفا با رنگی سرخ‌فام، با گِلِ اُخرا نقش‌هایی ایجاد می‌کردند.[۵]خاک‌سپاری در منازل[ویرایش]
رسم دفن مردگان در جاهای مختلف خانه، احتمالاً بنابراین اندیشه بوده‌است تا با بازماندگان مجالست و مصاحبت داشته باشند چه به بقای روح و زندگی پس از مرگ سخت معتقد بوده‌اند. این رسم تا مدتی دوام داشت و هنوز آن زمانی فرا نرسیده بود تا از مردگان در ترس و هراس افتند.[۶]پیدایش ترس از مردگان[ویرایش]
در بسیار از اقوام و ملل ترس از مردگان وجود داشته‌است و شاید این نشانی از آغاز دوران نیاکان‌پرستی باشد. بازماندگان برای مردگان قربانی می‌کردند، هدیه می‌فرستادند و می‌کوشیدند تا همچون خدایان شر، دلشان را نرم و مهرآمیز نمایند. در برخی نقاط چون مرده‌ای پیدا می‌شد، وی را درون خانه دفن کرده و خود در جایی دور خانه می‌ساختند تا روح متوفا آنان را پیدا نکند یا درهای ورودی و خروج خانه را پس از فوت یک نفر مسدود کرده و از آنجا می‌گریختند تا روح محبوس فرصت تعقیب پیدا نکند. آثار چنین اندیشه‌هایی در دین ایرانی نیز بر جای مانده‌است.[۷]
در هرات رسم بر آن جاری بود که چون در خان‌ای کسی می‌مرد، سرنشینان وخویشان آن خانه را ترک می‌کردند. در بند نهم از فرگرد دوازدهم وندیداد آمده‌است، «ششمین سرزمین که اهورامزدا آفرید، هرات هَرَئیوَه است، که در آن ترک کردن خانه‌ها به هنگام مرگ رواج دارد. آفتی که اهریمن پرمرگ در این سرزمین آفرید، سرشک (سرسکه)، وشیون و زاری (دری‌ویکه) بود.»[۸]دفن مردگان در قبایل پارس[ویرایش]
چنین به نظر می‌رسد که به خاک سپردن مردگان یک آئین پارسی بوده که بعدها به تدریج متروک شده‌است. سندی بسیار جالب در این مورد از برده‌ای ایرانی به نام اوفراتس (Eufhrates) به دست آمده‌است. «مرا مسوزان، آتش را از برخورد تن من میالای، من پارسیم، نیاکانم نیز پارسی بودند و گناه آلودن آتش به نزد ما گران‌تر از مرگ است. مرا به خاک بسپار، مولایم، ولی برتنم، آب تطهیر نیفشان چون من آب‌ها را نیز گرامی می‌دارم.»[۹]
سیسرو، اسبیوس، هرودوت، و استرابو نقل می‌کنند که مغان زرتشتی جسدها را در برابر سگ‌ها یا لاشخورها قرار می‌دادند. پارسی‌های دوره هخامنشی آن‌ها را مومیایی می‌کردند؛ ولی طبق گفته گزنفون کوروش می‌گوید:
«ای فرزندانم، بدن مرا بعد از مرگم نه در طلا و نه در نقره قرار مدهید، بلکه بلافاصله در زمین بگذارید».
این مطلب نشان می‌دهد که مراسم مربوط به مردگان در مورد هخامنشیان با آنچه در دین زرتشتی رایج می‌باشد، اختلاف داشته‌است.(اگر فرض ما بر گفته ی دانشمدان غربی استوار باشد مبنی بر رابطه نقش رستم یا "سلخ" با مقبره های هخامنشی) از ملاحظه گور داریوش و خاندان هخامنشی در نقش رستم واضح می‌شود که شاهان هخامنشی قانون منع و جلوگیری از دفن مرده را در سرزمین رعایت نمی‌کرده‌اند(و این خود شاهدی بر دروغ بودن تاریخچه نقش رستم و تخت جمشید است). در کتاب اوستا دفن جسد مرده در زمین منع شده‌است، ولی این امر مانع نمی‌شد که استخوان‌های خشک جسد مدفون گردد، یعنی در محلی به نام استودان ریخته شود.[۱۰]مراسم در ارتباط با مردگان در دین مزدیسنا[ویرایش]

برج خاموشان.
ایران‌ویج زادگاه آریایی‌ها و زرتشتیان سرزمینی سرد و یخبندان و بیشتر ماه‌های سال زمین سرد و سخت و یخین بود. به دلیل عدم جنگل‌ها و کوهستانی بودن، آریایی‌ها مرده‌های خود را روی کوه‌های بلند و قله‌ها می‌گذاشتند تا خوراک کرکس‌ها شده، زودتر از بین بروند و جلوی بروز و شیوع بیماری گرفته شود. اندک اندک برخی از ایرانیان از جمله مادها روی کوه‌ها و مکان‌های دور از اجتماع آدمیان برج‌هایی مشهور به دخمه ساختند که زرتشتیان به آن «دادگاه» و پارسیان «دخمو» می‌گفتند که در منابع انگلیسی ایران‌شناسی، tower of silence ذکر شده و «برج سکوت» ترجمه شده‌است. در وسط دخمه چاهی به نام «سراده» یا «استه‌دان» (استودان:استخوان‌دان) وجود داشت که استخوان مردگان پس از پاک شدن از پوست و گوشت در این چاه ریخته می‌شد.[۱۱]دفن مردگان[ویرایش]
در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته‌اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده‌اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته‌است. به عقیدهٔ پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه‌خور قرار داد یا بالای برج‌های خاموشی در معرض نابودی گذاشت.[۱۲]
دفن با تابوت[ویرایش]
استفاده از تابوت در آئین مزدیسنا ممکن است به رعایت آئین آلوده نساختن خاک یا تدفین بقایای اجساد ارتباط داشته‌باشد.[۱۳]مراسم و قوانین در ارتباط با مردگان[ویرایش]
اهمیت وندیداد در بررسی مقررات در ارتباط با مردگان[ویرایش]
وندیداد که بخشی از اوستا می‌باشد، احتمالاً اندکی پیش از میلاد نوشته شده‌است، اما با تمام این احوال بسیاری از جنبه‌های دینی و فرهنگی پیش از تاریخ را در خود نگاه داشته‌است. معنای وندیداد «قانون یا شریعت ضد دیو» است. تا آنجا که مربوط به اوستا می‌شود، تمام دستورات و مقررات به ترتیب امور مردگان در وندیداد آمده است. از آنجا که این اثر شامل مواد گوناگون از دوره‌های مختلف است، شگفت‌آور نیست که دست کم از نظر اصطلاحات اختلافاتی میان بخش‌های آن همچنین تضادهایی در طرق مختلف رویارویی با جسد مرده دیده می‌شود. به گونه‌ای که آشکار است در هنگام تدوین این کتاب، مراسم مربوط به تشییع و بردن مردگان به دخمه یکسان نبوده‌است.[۱۴]
کت[ویرایش]
طبق وندیداد، زرتشتیان در هر دهکده یا خانه، جایگاه مخصوصی بنام «کَتَ»(Kata) برای مردگان داشتند (زنان و مردان و کودکان به‌طور جداگانه) همان‌طور که امروزه نیز در بمبئی در خانه هر پارسی محل پاکیزه و خاصی در جلو خانه برای این کار اختصاص دارد.[۱۵]
نجاست مرده[ویرایش]
بر اساس آنچه از وندیداد بر می‌آید از همان زمان که نفس و جنبش جسم انسان را ترک می‌کرد، جسد و لاشه عنصری می‌شد سخت نجس و مورد پرهیز. موجب مرگ دیوی به نام دروخش نسوش دانسته می‌شد که خطرناک‌ترین دیوها بود. این دیو هنگامی که در تن کسی حلول می‌کرد، آن شخص می‌مرد. به همان میزان که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب می‌شد. آشکار است که در میان مردم وندیداد ترس و بیمی بسیار از گزندِ مردگان وجود داشته‌است. این مردم بر آن بودند که روح مرده در بالای جسدش همواره در پرواز است تا به هر نحوی شده به بازماندگان خود گزندی وارد کند. هر کس از سه قدمی به مرده‌ای نزدیک‌تر می‌شد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و غسلِ میت درباره‌اش انجام شود، تا پاک گردد.[۱۶]
مسئلهٔ جالب توجه در سه بند آخر فرگرد دوازدهم نجس نبودن اموات کافران است از دیدگاه مغان هر که کافر باشد و بر دین آنان باور نداشته باشد، در زمان حیات نجس است و بر اثر تماس مستقیم و غیرمستقیم می‌تواند آفریده‌ها و مخلوقات اهورامزدا را نجس و ناپاک نماید اما دروخش نسوش (دیو نسو) فقط مردگان مغ دینان یا مجوس را آلوده کرده و به مردگان کافران صدمه‌ای نمی‌رسانند.[۱۷]
منع شیون و زاری[ویرایش]
در اوستای بزرگ زمان ساسانی که تدوین شدهٔ مغان بود به موجب کتاب نهم دینکرد در سوتکَرنَسک که نخستین نسک از بیست و یک نسک اوستا بود، در فرگرد یازدهم دربارهٔ عدم شیون و زاری در سوگواری مطالبی وجود داشته‌است. هم چنین در گزارش اَرداویراف از جهان پسین، به موجب فصل شانزدهم، رودی سهمگین در دوزخ جاری است که گناهگارانی در آن غوطه‌ور بوده و عذاب می‌بینند و توضیح داده می‌شود که این رود از اشک چشم و بر اثر مویه و شیون و سوگ کسانی به وجود آمده که در پس مردگان خود به سوگواری و گریه پرداخته‌اند و اینک به عذاب در این جایگاه به سر می‌برند. در رسالهٔ مینوی خرد فرگرد ۴۳ بند ۲۹ نیز با نکوهش گریه و سوگواری مواجه می‌شویم. در مجموعهٔ سد در نثر بند ۹۶ نیز همان مطالب سوتکَرنَسک آمده‌است. در جلد اول از روایات داراب هرمزدیار نکوهیدگی و اهریمنی بودن در گریه و مویه و سوگواری ملاحظه می‌شود.[۱۸]رسم سگ‌دید[ویرایش]
نوشتار اصلی: رسم سگ‌دید
این مراسم که نشان دادن جنازه به سگ است، میراث گذشته روزگاران قدیم ایرانیان قبل از زرتشت است. از دیدگاه زرتشتیان زمانی که جان از بدن خارج می‌شود اگر سگی در کنار پای جسد بسته باشد چون نسوش (دیوی که بر اجساد آدمی دست می‌یابد و آن را پلید می‌سازد) بر وی هجوم برد و چنانچه سگ آن جسد را ببیند، نسوش رانده می‌شود. به احتمال زیاد رسم سگ‌دید که عبارت بود از آوردن سگی بر بالین محتضر یا مرده و نشان دادن جسد به سگ و مالیدن پوزه به آن جسد، از همین عقیده سرچشمه گرفته‌است.
اساس این عقیده بر این بود که سگ که دزد و گرگ و دشمن مادی را می‌راند، قادر به راندن دروج و نسوش پلیدی که از سوی باختر، جایگاه دیوان بر جسد مرده حمله می‌کند، هم هست. سود و خاصیت طبیعی و طبی رسم «سگدید کردن» این است که حیوان مذکور در شناخت مرگ توانا و در مرگ مفاجا و بی‌هوشی قادر به تشخیص مردگان از زندگان است. تا چندی پیش با نهادن قطعه نانی بر سینهٔ جسد و بردن سگ برای برداشتن آن رسم سگدید کردن به ذهن‌ها القا می‌شد.[۱۹]ترتیب و نحوهٔ انجام مراسم بر طبق وندیداد[ویرایش]
مراسم مربوط به محتضر[ویرایش]
قبل از فرارسیدن مرگ، موبد بالای سر محتضر حاضر می‌شود و به خواندن ادعیه و اوراد خاص می‌پردازد و از او می‌خواهد که به گناهان خود اعتراف کند و طلب مغفرت نماید. پس از شستن میّت او را با پارچه‌ای کتانی می‌پوشانند و در اطراف او اجتماع کرده و سرود اَشم وُهو (نمازهای اَشم وُهو و یتا آهو در آغاز و انجام بیشتر نیایش‌ها می‌آید) را به زبان پازند در گوشش می‌خوانند. اهمیت این کار در سروش یشت هادخت تأکید شده‌است و گاهی چند قطره هوم مخلوط به آب، در دهان مرده ریخته می‌شود تا سبب آمرزش و جاودانگی او گردد.[۲۰]
غسل با گمیز[ویرایش]
پس از مرگ، همین که جان از بدن جدا شد بی‌درنگ دُروج نَسو عفریت و دیو نامرئی، به پیکر مگسی همچون پلیدترین خرّفستران از سرزمین‌های اباختر (شمال) می‌آید و برتن مرده می‌تازد، در نتیجه این تازش است که جسد میت ناپاک و فاسد می‌گردد و لمس آن گناه به حساب می‌آید؛ بنابراین افراد ویژه‌ای حق دست زدن به مرده را دارند و اگر فردی غیر از آنان جسد را لمس کند، باید ۹ روز تمام با گمیز (ادرار گاو) غسل کند. در اینجا ثنویت زرتشتی که در ادوار بعد از زرتشت رنگ و بوی خاصی به خود گرفت، به خوبی خود را نشان می‌دهد. این ثنویت با آن که مثل ثنویت‌ها گنوستیکی خیر و شر را به صراحت با روح و ماده منطبق نمی‌کند، باز تمایل به این دعوی را نشان می‌دهد که آنچه تعلق به قلمرو خیر دارد حیات است و مرگ مثل دروج (اهریمن یکی از دیوان ماده) متعلق به قلمرو شر است.
ظاهراً به استناد همین نکته است که پسودن مردگان همچنان که از وندیداد برمی‌آید تطهیر با گُمیز، (ادرار گاو) را الزام می‌کند، چرا که در تعلیم زرتشت تن انسان وقتی که به کلی از حیات خالی باشد در تصرف اهریمن واقع می‌شود و تطهیر که به سبب پسودن آن هست، از اینجاست.[۲۱]
حمل جسد[ویرایش]
برای حمل هر جسد حتی کودکان، دو نفر نعش‌کش لازم است آنان در حالی که سرود «سروش بَغ» را می‌خوانند، در دستشان پارچه‌ای به نام پیوند دارند و سرود سروش بغ را تا کلمه اَشَه(Asahe) می‌خوانند، سپس سکوت کرده و جسد را به جز صورت می‌پوشانند، با سکوت خود آنان مرده را در حمایت آن دعا قرار می‌دهند. سپس در سه قدمی جسد می‌ایستند و گات‌ها یعنی اَهونَوَیتی را در دو بخش می‌خوانند. بعد نوبت اقوام نزدیک است که آخرین دیدار را با او داشته باشند سپس آیین سگ‌دید انجام می‌شود. سگ در آیین زرتشت جانور مقدسی است و آزار وی شایسته کیفر است. برای راندن دروج نسو باید یک سگ سفید با گوش‌های زرد نزدیک جسد حاضر نمایند. هنگامی که چشم سگ به جسد مرده افتد، دروج نسو به شکل مگسی به مناطق شمال می‌گریزد. قبل از بیرون بردن جسد از خانه تا رساندن آن به دخمه این سگ باید به دنبال آن برود در اتاق مرده (در خانه) آتشی با چوب صندل برافروخته می‌شود. نعش را هر چه زودتر در روز هنگام و اگر شب فوت کرده باشد تا روز بعد می‌باید برای انجام مراسم ببرند و برای مواردی که مصادف با آمدن برف و باران باشد، ترتیبات دیگری هست، در مواقع معمولی نعش‌کش‌ها جنازه را از روی تخته‌سنگ یا توده شن برمی‌دارند تا در تابوت آهنین بنهند.
موبدان که سخت پایبند طهارتند، هیچگاه کمتر از سه گام به جنازه نزدیک نمی‌شوند و به آن دست نمی‌زنند. هنگام بردن جسد به دخمه، مشایعت کنندگان دو نفر، دو نفر با ریسمان یا پارچه پیوند در دستشان در کنار هم قرار می‌گیرند و برای دور ماندن از نجاست سرود سروش بغ را زمزمه می‌کنند. سرانجام پس از مراسم همگی آداب طهارت مخصوص را انجام می‌دهند تا از پلیدی مرگ پاک شوند. نعش کش‌ها جسد را از طاقه‌ای که در دیوار، مخصوص به این کار تعبیه شده، عبور می‌دهند و بسوی برج خاموشان می‌برند. نیز علت این کار را متذکر می‌شود که با خروج جسد از در خانه، فرّه خانه با آن می‌رود.[۲۲]
تدفین جسد[ویرایش]
در بیرون دخمه حجاب از روی صورت مرده برداشته می‌شود تا برای آخرین بار خانواده او را ببیند، سپس آن دو نفر نعش‌کش که لباس‌های سفید دارند، لباس‌های مخصوص دخمه را می‌پوشند. قفل آهنی در را باز می‌کنند و جسد را به درون می‌برند، سر را به طرف جنوب (چون شمال مقرّ دیوان است) می‌گردانند و روی یک سنگ به نام کیش قرار می‌دهند. سپس لباس‌ها را از روی جسد برمی‌دارند و او را عریان می‌کنند. لباس‌ها به دلیل نجاست باید به درون چاه وسط برج خاموشان انداخته شوند. کرکس‌ها و لاشخورها که خود را مهیا کرده‌اند، ظرف دو ساعت همه چیز را می‌خورند و تمام می‌کنند. آنگاه مأموران برج، استخوان‌ها را در داخل چاه می‌ریزند. در طی این مراسم در محلی خاص که در دخمه ساخته شده‌است، مراسمی نیز توسط خانواده متوفی انجام می‌شود و سرود سروش بغ به زمزمه خوانده می‌شود.[۲۳]
زمان سوگواری[ویرایش]
در فصل دوازدهم وندیداد مدت سوگواری یا اوپَه‌مانَه، بطورکلی برای گناهکاران دو برابر ثواب کار اعلام شده‌است. برای فرد عادی پارسا و نیکوکار مدت سوگواری یک ماه، برای فرد گناهکار دو ماه برای رئیس و بزرگ خاندان و همسر وی شش ماه در صورت ثواب کار بودن و یک سال در صورت گناهکار بودن تعیین شده‌است.[۲۴]
به توجه به اینکه به موجب بند نهم از فرگرد نخست وندیداد، سوگواری از آفریده‌های اهریمن به‌شمار آمده‌است، فصل دوازدهم وندیداد و مطالب آن تضادهایی را از سویی با معتقدات خود مغان و از سویی دیگر با معتقدات زرتشتی و آریایی نشان می‌دهد. گلدنر در فقه اللغه ایرانی جلد دوم بر آن است که مقایسه فرگرد دوازدهم موجود با فهرستی که از وندیداد دوره ساسانی، در کتاب هشتم دینکرد آمده است نشان می‌دهد که فصل دوازدهم اصلی در سدهٔ نهم میلادی از بین رفته بود و فرگرد دوازدهم فعلی با زبان سستی که دارد، به خوبی تشخیص داده می‌شود که مجعول و بسیار جدید است.[۲۵]گورستان‌های باستانی[ویرایش]
یکی از منابع مهم در جهت شناخت فرهنگ، آئین‌ها و مذاهب بررسی تدفین‌های انجام شده در گورهای باستانی است. جامعه‌شناسی و تاریخ ادیان و فلسفهٔ مذاهب نمی‌تواند بدون توجه به آثار بجای مانده از اقوام باستانی که به نوعی به فلسفهٔ مرگ و نیستی و برخورد انسان نسبت بدان مربوط می‌شود به نتیجه‌گیری صحیح و بازسازی اعتقادات پیشینیان و تأثیر آن در حرکت و تحول انسان و تاریخ آن دست یازند.[۲۶]سیلک کاشان[ویرایش]
عموماً یکی از وسایل و طرق شناخت جابه‌جا شدن اقوام، یعنی ورود قومی به منطقه‌ای کهن را می‌توان از روی تحول و دگرگونی‌ای که در طرز تدفین آشکار می‌شود، شناخت و این چنین روشی همراه با تحول در سیلک کاشان به چشم می‌آید در این منطقه به نظر می‌رسد که قومی بر بومیان تسلط یافته و روش‌هایی تو به وجود آورده‌اند. این تحول عبارت از این بوده‌است که قبر یا گورها را دیگر در کف اتاق یا جاهای مختلف خانه قرار نمی‌دادند بلکه چند سد متر دورتر از محل زندگی عمومی، در گورستانی مردگان‌شان را دفن می‌کردند و این گورستان به منزلهٔ شهر مردگان محسوب می‌شد. مهاجران در گورها متجاوز از سد قطعه چیزهای مختلف می‌نهادند که سلاح‌های جنگی در درجهٔ اول اهمیت قرار داشت و از این میان کلاه‌خودهایی که از چرم ساخته می‌شد، فراوان‌تر بود. چرم‌ها اکنون پوسیده شده و از بین رفته‌اند لیکن ورقه‌های سیمین که روی آن‌ها نقوش و کنده‌کاری‌هایی شده و از اجزای تزئینی آن کلاه خودها بوده، باقی مانده‌است.
به کارگرفتن آهن با تناسب زمان جای را برای خود کاملاً باز کرده بود در گورهای جنگجویان جنگ ابزارهایی چون سپر، خود، پیکان، خنجر، شمشیر، لگام و تزئیناتی از برای سر و سینهٔ اسب می‌نهادند. غذا و خوراک مردگان نیز از نظر دور نبوده‌است و برای این منظور از دیگ‌های بزرگ و دسته‌داری که از مفرغ ساخته می‌شد و استعمال آن نزد سکاها متداول بود، استفاده می‌کردند. زینت آلات سیمین و مفرغی که از لحاظ تنوع مورد توجه می‌باشند وضع هنری و پیشهٔ فلزکاری و جواهرسازی و زرگری آن مردم را آشکار می‌سازد. از ظروف باقی‌مانده و تنوع شکل رنگ و نقش آشکار است که هنر و پیشهٔ کوزه‌گری رواج داشته‌است. کوزه‌گران به ترکیب و تلفیق رنگ‌ها اهمیتی بسیار می‌دادند. ظروف به دست آمده از این آریایی‌های ابتدایی به رنگ‌های مختلف می‌باشد.
کوزه‌گری بومیان در منطقهٔ کاشان تاریخی کهن داشته و این روش پیشین هنر نگارگری بومیان، با آمدن مهاجران متروک نشد بلکه دچار دگرگونی تکامل‌گرایانه گشت. یک وجه مشخص در این هنر نو، نوعی گریز است از زمینهٔ تهی و هنرمندان و نقش گران می‌کوشیده‌اند تا زمینهٔ ظروف را از نقش‌هایی مختلف پر کنند. نقش و تصویر انسان در تپه سیلک از یونان کهن‌تر و قدیم‌تر است. از سدهٔ هشتم پیش از میلاد نیم رخ انسان بر روی ظروف گلی به هیئت تکامل یافتهٔ آن به دست آمده‌است. نمایاندن خورشید و پرتو آن به اشکال هندسی رواجی بسیار داشت. تصاویر بز کوهی که از دید واقع‌گرایانه دور بود، بسیار نقش می‌شد اما اسب به زودی آن را متروک و مهجور ساخت. اسب و خورشید که از نظرگاه تمامی اقوام هندواروپایی به هم مربوط بودند به آهستگی در هنر اهمیت شایانی پیدا کردند.[۲۷]
شکل گورها نظیر آرامگاه کورش بزرگ بوده‌است. سطح فوقانی گورها از الواحی سنگی یا از گل پخته تشکیل می‌شد به شکل شیروانی که از دو طرف شیب داشت در این جا رابطه و همانندی بسیاری را مشاهده می‌کنیم میان گورسازی این مردم و شکل نُردیک (وابسته به شمال اروپا) وابسته به نژاد اسکاندیناوی و بریتانیای شمالی که بیشتر میان مهاجمان هندواروپایی رواج داشت.[۲۸]

نقش و تصویر انسان و اسب 

دیگ سفالی 

نقش خورشید 

نقش خورشیدگورستان تپه حصار[ویرایش]
تپه‌حصار در جنوب شهر دامغان در استان سمنان قرار گرفته‌است. قدمت تمدن پیش از تاریخ این تپه از هزارهٔ چهارم تا هزارهٔ اول پیش از میلاد می‌رسد. در تپهٔ حصار سه طبقهٔ متمایز مربوط به دوران پیش از تاریخ تشخیص داده شد که هر کدام از این سه طبقه نیز به تقسیمات کوچک‌تری طبقه‌بندی شده‌اند. در مناطق قدیمی‌تر طبق آمار بیشتر مردگان به جانب مشرق یعنی مقابل طلوع آفتاب خوابانده شده‌اند و این نشاندهندهٔ اینست که خورشید یکی از خدایان مهم این مردم به‌شمار می‌رفته‌است.[۲۹]گورستان پارتی[ویرایش]
گورستان پارتی همدان در شهر همدان بر روی تپه‌ای طبیعی واقع شده که مجسمهٔ سنگ شیر در بلندترین نقطهٔ جنوب غربی آن قرار دارد. از دوران پیش از اسلام چندین نوع تدفین در آن دیده می‌شود.جسد مرده به پشت و تاقباز خوابانده شده و تدفین بدون تابوت بوده‌است.جسد مرده به حالت جمع شده و نه به صورت الزاماً جنینی دفن شده و تدفین بدون تابوت است. از نظر زمانی به دورهٔ پادشاهی اردشیر دوم نسبت داده شده‌اند.جسد در یک تابوت سفالی به شکل یک قایق به پشت خوابانده شده‌است. بر اساس سکه‌هایی که یافت شده، از نظر زمانی اشکانیان و به دورهٔ پادشاهی مهرداد اول و فرهاد دوم نسبت داده شده‌اند.جسد در تابوتی که از چندین خمرهٔ سفالین به هم چسبیده تشکیل شده، به پشت خوابانده شده‌است.[۳۰]جستارهای وابسته[ویرایش]گورستان پارتی همدانقبور و تدفین مردگان در عصر آهنگوردخمهپانویس[ویرایش]↑ فره‌وشی، ایرانویچ، ۱۵۳.↑ فره‌وشی، ایرانویچ، ۱۵۱.↑ فره‌وشی، ایرانویچ، ۱۵۳ و ۱۵۴.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۵۱.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۵۰.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۵۰.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۵۱.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.↑ بنونیست، دین ایرانی، ۲۹.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲.↑ مهدوی، سگدید، رانش اهریمن، ۵۶.↑ چایچی امیرخیز و سعیدی هرسینی، نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان، مقدمه.↑ چایچی امیرخیز و سعیدی هرسینی، نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان، مقدمه.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۵۸.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۵۸.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۷۸.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۷۰.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.↑ مهدوی، سگدید، رانش اهریمن، ۵۶.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲ تا ۳۵۸.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲ تا ۳۵۸.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲ تا ۳۵۸.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲ تا ۳۵۸.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۹.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.↑ چایچی امیرخیز و سعیدی هرسینی، نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان، مقدمه.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۱۹۱.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۱۹۴.↑ «تپه حصار دامغان». پی سی آنلاین. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۳ آوریل ۲۰۱۲. دریافت‌شده در۳۰ آذر ۱۳۹۰.↑ چایچی امیرخیز و سعیدی هرسینی، نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان، ۱۴.منابع[ویرایش]بنونیست، امیل (۱۳۵۴). دین ایرانی بر پایهٔ متن‌های مهم یونانی. ترجمهٔ بهمن سرکاراتی. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.رضی، هاشم (۱۳۸۴). دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۳۲-۲.فره‌وشی، بهرام (۱۳۶۸)، ایرانویج، تهران: دانشگاه تهرانچایچی امیرخیز، احمد؛ سعیدی هرسینی، محمدرضا (۱۳۸۱). نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان. تهران: سمیرا. شابک ۹۶۴-۹۲۳۷۵-۳-۴.مهدوی، ملیحه (۱۳۷۹). «سگدید، رانش اهریمن». کتاب ماه ادبیات و فلسفه (۴۰).مهدی‌زاده، علی (۱۳۷۹). «مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (۱۵۳ و ۱۵۴).
رده‌ها: ایران باستانمراسم مردگانمرگ و مراسم تدفین در ایران باستان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به ناوبریپرش به جستجو
دخمه در بندر سیراف.
مرگ و مراسم تدفین در ایران باستان به آثار بجای مانده، آئین‌ها و عقاید مردم ساکن فلات ایران در ارتباط با مرگ و مردگان می‌پردازد. ایرانیان در دوره‌های باستان گاه جسد را با موم می‌پوشاندند و آن‌گاه آن را دفن می‌کردند چنان‌که در جنوب ایران متداول بود. گاه جسد را می‌سوزاندند و این عمل به دلیل فراوانی چوب و وجود جنگل بیشتر در جنوب دریای مازندران و دیگر مناطق پرجنگل انجام می‌شد. گاهی نیز اجساد را در دخمه‌هایی می‌گذاردند تا طعمهٔ لاشخورها شوند. گاه نیز اموات را در تابوت‌ها یا کوزه‌های سفالین دفن می‌کردند. پس از فراگیری دین زرتشت و هنگامی که این دین به صورت دین رسمی ایرانیان درآمد، سوزاندن، غرق کردن و به خاک سپردن جسد گناه بزرگی شمرده شد. در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته‌اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده‌اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته‌است. به عقیدهٔ پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه‌خور قرار داد یا بالای برج‌های خاموشی در معرض نابودی گذاشت.
 محتویات۱روش‌های دفن قبل از رواج دین مزدیسنا۱.۱سوزاندن مردگان۱.۱.۱کول‌تپه۱.۲خاک‌سپاری۱.۳رنگ‌کردن مردگان۱.۴خاک‌سپاری در منازل۱.۵پیدایش ترس از مردگان۱.۶دفن مردگان در قبایل پارس۲مراسم در ارتباط با مردگان در دین مزدیسنا۲.۱دفن مردگان۲.۱.۱دفن با تابوت۲.۲مراسم و قوانین در ارتباط با مردگان۲.۲.۱اهمیت وندیداد در بررسی مقررات در ارتباط با مردگان۲.۲.۲کت۲.۲.۳نجاست مرده۲.۲.۴منع شیون و زاری۲.۳رسم سگ‌دید۲.۴ترتیب و نحوهٔ انجام مراسم بر طبق وندیداد۲.۴.۱مراسم مربوط به محتضر۲.۴.۲غسل با گمیز۲.۴.۳حمل جسد۲.۴.۴تدفین جسد۲.۴.۵زمان سوگواری۳گورستان‌های باستانی۳.۱سیلک کاشان۳.۲گورستان تپه حصار۳.۳گورستان پارتی۴جستارهای وابسته۵پانویس۶منابعروش‌های دفن قبل از رواج دین مزدیسنا[ویرایش]سوزاندن مردگان[ویرایش]
در اوستا از سوزاندن مردگان یاد شده و آن را گناهی بزرگ دانسته‌اند و این می‌رساند که در عهد وندیداد یعنی در دوران اشکانی، این رسم هنوز در بین بخش‌هایی از ایران وجود داشته‌است.[۱]
کول‌تپه[ویرایش]
کول‌تپه به جائی اطلاق می‌شود که تودهٔ بزرگی از خاکستر به صورت طبقه‌طبقه، روی هم انباشته شده و به صورت تپه‌ای مانند درآمده‌باشد. در آذربایجان غربی به ویژه کناره‌های دریاچه ارومیه که مرکز آتشکده‌های ایران بوده‌است، کول‌تپه‌های زیادی برجا مانده‌است. روستائیان از این خاکسترها برای کود دادن بزمین بهره می‌برده‌اند و سالیان دراز است که آن‌ها در کشتزارهای خود استفاده می‌کنند تا موجب باروری زمین گردند، بطوری که برخی از این توده‌های خاکستر یا کول‌تپه‌ها اکنون اثری برجا نمانده‌است. این خاکسترها لایه‌لایه‌اند و در میان هر لایه مقداری خاک و گاه اشیاء قدیمی به ویژه کاسه و کوزه و ظروف مختلف پیدا می‌شود.[۲]
دربارهٔ علت پیدایش این تپه‌های خاکستر در آذربایجان ایران حدس‌های گوناگونی زده می‌شود. بیشتر دانشمندان برآنند که این تودهٔ خاکستر بازماندهٔ هیزمی است که در آتشکده‌ها می‌سوخته و در طی سده‌ها تلی از خاکستر برپا گشته‌است. اما به سبب اینکه در جاهای دیگر ایران حتی نزدیک به آتشکده‌های بزرگ تپهٔ خاکستر وجود ندارد، برخی دیگر از محققان این نظریه را قبول ندارند. نظریهٔ دیگری که عنوان شده‌است به اینصورت است که شاید علت را در ویژگی آئین مردم این ناحیه باید جستجو کرد. ناحیهٔ اطراف دریاچه ارومیه، نخستین جای فرود آمدن نیاکان مادی بوده‌است که مزداپرست بوده‌اند و در سحرگاه مهاجرت هنوز از آئین زرتشت آگاه نبوده‌اند و شاید هم زرتشت هنوز پا به جهان نگذاشته بوده‌است. مزداپرستان گویا مانند هم‌تباران هندی خود مردگان را در جایگاهی ویژه می‌سوزاندند و این خاکستر فراوان، بازماندهٔ چوب و هیزمی است که جسد را در میان آن به آتش می‌کشیده‌اند و بنابر سنن کهن پس از سوزاندن جسد برای زندگی پس از مرگ شخص درگذشته، در میان خاکسترها ظروف سفالین یا فلزی می‌گذاشته‌اند و روی این تودهٔ خاکستر خاک نرم می‌ریخته‌اند تا هنگامی که شخص دیگری درمی‌گذشته، برای سوزاندن او دوباره بتوانند بر پهنهٔ خاک هیزم قرار بدهند. استخوان‌های سوخته شده را سپس گرد آورده و آن‌ها را در استودان‌های کنار آتشکده می‌ریختند همچنانکه امروز هنگامی که جسد در دخمه‌ها پوسید و عاری از گوشت و پوست شد، استخوان‌ها را در چاه استودان می‌ریزند.[۳]خاک‌سپاری[ویرایش]
اعتقاد به روح و روان و زندگی پس از مرگ به اشکال گوناگون در سراسر نقاط و مراکز جهان باستان از جمله ایران وجود داشته‌است. بر اساس و مبنای همین اعتقاد در گور مردگان اسباب و لوازم زندگی و خوراک و پوشاک قرار می‌دادند. در ادواری قدیم‌تر بر اساس شغل متوفا ابزار پیشه‌اش را نیز پهلوی دستش قرار می‌دادند. اغلب مردگان را در عمق کمی که گاهی از ۲۰ سانتیمتر نیز تجاوز نمی‌کرد، دفن می‌کردند. شکل اسکلت‌هایی که باقی مانده به شکل خمیده و منحنی است. برخی اوقات مرده را طوری خمیده دفن می‌کردند که تمام اعضای بدنش به جانب شکم کشیده شده باشد.
با پیدایش و کشف فلزات، زینت مردگان با اشیاء طلاه و نقره و سنگ‌های گران‌ب‌ها رسم و شایع شد. این رسم خدمت مهمی به فهم هنر و دانستنی‌های دیگر باستان‌شناسان کرده‌است زیرا که تقریباً تمامی جواهراتی که از زمان‌های باستان به دست ما رسیده‌است از مقابر و گورها یافت شده‌است.[۴]رنگ‌کردن مردگان[ویرایش]
در ادوار قدیم جسد مرده را با رنگ قرمزی می‌پوشانیده‌اند که از اکسید آهن به دست می‌آمده و در فلات ایران فراوان بوده‌است. این نظر هم وجود دارد که ممکن است زندگان بدن خود را به دلایلی با همین ترتیب رنگ می‌کردند و چون فوت می‌شدند، اثر این رنگ بر بدنشان باقی می‌مانده‌است. در دوران‌های متأخرتر بجای اکسید آهن بر استخوان‌بندی متوفا با رنگی سرخ‌فام، با گِلِ اُخرا نقش‌هایی ایجاد می‌کردند.[۵]خاک‌سپاری در منازل[ویرایش]
رسم دفن مردگان در جاهای مختلف خانه، احتمالاً بنابراین اندیشه بوده‌است تا با بازماندگان مجالست و مصاحبت داشته باشند چه به بقای روح و زندگی پس از مرگ سخت معتقد بوده‌اند. این رسم تا مدتی دوام داشت و هنوز آن زمانی فرا نرسیده بود تا از مردگان در ترس و هراس افتند.[۶]پیدایش ترس از مردگان[ویرایش]
در بسیار از اقوام و ملل ترس از مردگان وجود داشته‌است و شاید این نشانی از آغاز دوران نیاکان‌پرستی باشد. بازماندگان برای مردگان قربانی می‌کردند، هدیه می‌فرستادند و می‌کوشیدند تا همچون خدایان شر، دلشان را نرم و مهرآمیز نمایند. در برخی نقاط چون مرده‌ای پیدا می‌شد، وی را درون خانه دفن کرده و خود در جایی دور خانه می‌ساختند تا روح متوفا آنان را پیدا نکند یا درهای ورودی و خروج خانه را پس از فوت یک نفر مسدود کرده و از آنجا می‌گریختند تا روح محبوس فرصت تعقیب پیدا نکند. آثار چنین اندیشه‌هایی در دین ایرانی نیز بر جای مانده‌است.[۷]
در هرات رسم بر آن جاری بود که چون در خان‌ای کسی می‌مرد، سرنشینان وخویشان آن خانه را ترک می‌کردند. در بند نهم از فرگرد دوازدهم وندیداد آمده‌است، «ششمین سرزمین که اهورامزدا آفرید، هرات هَرَئیوَه است، که در آن ترک کردن خانه‌ها به هنگام مرگ رواج دارد. آفتی که اهریمن پرمرگ در این سرزمین آفرید، سرشک (سرسکه)، وشیون و زاری (دری‌ویکه) بود.»[۸]دفن مردگان در قبایل پارس[ویرایش]
چنین به نظر می‌رسد که به خاک سپردن مردگان یک آئین پارسی بوده که بعدها به تدریج متروک شده‌است. سندی بسیار جالب در این مورد از برده‌ای ایرانی به نام اوفراتس (Eufhrates) به دست آمده‌است. «مرا مسوزان، آتش را از برخورد تن من میالای، من پارسیم، نیاکانم نیز پارسی بودند و گناه آلودن آتش به نزد ما گران‌تر از مرگ است. مرا به خاک بسپار، مولایم، ولی برتنم، آب تطهیر نیفشان چون من آب‌ها را نیز گرامی می‌دارم.»[۹]
سیسرو، اسبیوس، هرودوت، و استرابو نقل می‌کنند که مغان زرتشتی جسدها را در برابر سگ‌ها یا لاشخورها قرار می‌دادند. پارسی‌های دوره هخامنشی آن‌ها را مومیایی می‌کردند؛ ولی طبق گفته گزنفون کوروش می‌گوید:
«ای فرزندانم، بدن مرا بعد از مرگم نه در طلا و نه در نقره قرار مدهید، بلکه بلافاصله در زمین بگذارید».
این مطلب نشان می‌دهد که مراسم مربوط به مردگان در مورد هخامنشیان با آنچه در دین زرتشتی رایج می‌باشد، اختلاف داشته‌است.(اگر فرض ما بر گفته ی دانشمدان غربی استوار باشد مبنی بر رابطه نقش رستم یا "سلخ" با مقبره های هخامنشی) از ملاحظه گور داریوش و خاندان هخامنشی در نقش رستم واضح می‌شود که شاهان هخامنشی قانون منع و جلوگیری از دفن مرده را در سرزمین رعایت نمی‌کرده‌اند(و این خود شاهدی بر دروغ بودن تاریخچه نقش رستم و تخت جمشید است). در کتاب اوستا دفن جسد مرده در زمین منع شده‌است، ولی این امر مانع نمی‌شد که استخوان‌های خشک جسد مدفون گردد، یعنی در محلی به نام استودان ریخته شود.[۱۰]مراسم در ارتباط با مردگان در دین مزدیسنا[ویرایش]

برج خاموشان.
ایران‌ویج زادگاه آریایی‌ها و زرتشتیان سرزمینی سرد و یخبندان و بیشتر ماه‌های سال زمین سرد و سخت و یخین بود. به دلیل عدم جنگل‌ها و کوهستانی بودن، آریایی‌ها مرده‌های خود را روی کوه‌های بلند و قله‌ها می‌گذاشتند تا خوراک کرکس‌ها شده، زودتر از بین بروند و جلوی بروز و شیوع بیماری گرفته شود. اندک اندک برخی از ایرانیان از جمله مادها روی کوه‌ها و مکان‌های دور از اجتماع آدمیان برج‌هایی مشهور به دخمه ساختند که زرتشتیان به آن «دادگاه» و پارسیان «دخمو» می‌گفتند که در منابع انگلیسی ایران‌شناسی، tower of silence ذکر شده و «برج سکوت» ترجمه شده‌است. در وسط دخمه چاهی به نام «سراده» یا «استه‌دان» (استودان:استخوان‌دان) وجود داشت که استخوان مردگان پس از پاک شدن از پوست و گوشت در این چاه ریخته می‌شد.[۱۱]دفن مردگان[ویرایش]
در آیین زرتشت آتش و آب و خاک مقدس هستند اگر جسد را مدفون کنند خاک را آلوده ساخته‌اند و اگر در آب غرق کنند آب را ناپاک نموده‌اند و اگر در آتش بسوزانند با آلوده ساختن این فروغ آسمانی بزرگترین معاصی صورت گرفته‌است. به عقیدهٔ پیروان مزدیسنا باید جسد را در دسترس مرغان و جانوران لاشه‌خور قرار داد یا بالای برج‌های خاموشی در معرض نابودی گذاشت.[۱۲]
دفن با تابوت[ویرایش]
استفاده از تابوت در آئین مزدیسنا ممکن است به رعایت آئین آلوده نساختن خاک یا تدفین بقایای اجساد ارتباط داشته‌باشد.[۱۳]مراسم و قوانین در ارتباط با مردگان[ویرایش]
اهمیت وندیداد در بررسی مقررات در ارتباط با مردگان[ویرایش]
وندیداد که بخشی از اوستا می‌باشد، احتمالاً اندکی پیش از میلاد نوشته شده‌است، اما با تمام این احوال بسیاری از جنبه‌های دینی و فرهنگی پیش از تاریخ را در خود نگاه داشته‌است. معنای وندیداد «قانون یا شریعت ضد دیو» است. تا آنجا که مربوط به اوستا می‌شود، تمام دستورات و مقررات به ترتیب امور مردگان در وندیداد آمده است. از آنجا که این اثر شامل مواد گوناگون از دوره‌های مختلف است، شگفت‌آور نیست که دست کم از نظر اصطلاحات اختلافاتی میان بخش‌های آن همچنین تضادهایی در طرق مختلف رویارویی با جسد مرده دیده می‌شود. به گونه‌ای که آشکار است در هنگام تدوین این کتاب، مراسم مربوط به تشییع و بردن مردگان به دخمه یکسان نبوده‌است.[۱۴]
کت[ویرایش]
طبق وندیداد، زرتشتیان در هر دهکده یا خانه، جایگاه مخصوصی بنام «کَتَ»(Kata) برای مردگان داشتند (زنان و مردان و کودکان به‌طور جداگانه) همان‌طور که امروزه نیز در بمبئی در خانه هر پارسی محل پاکیزه و خاصی در جلو خانه برای این کار اختصاص دارد.[۱۵]
نجاست مرده[ویرایش]
بر اساس آنچه از وندیداد بر می‌آید از همان زمان که نفس و جنبش جسم انسان را ترک می‌کرد، جسد و لاشه عنصری می‌شد سخت نجس و مورد پرهیز. موجب مرگ دیوی به نام دروخش نسوش دانسته می‌شد که خطرناک‌ترین دیوها بود. این دیو هنگامی که در تن کسی حلول می‌کرد، آن شخص می‌مرد. به همان میزان که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب می‌شد. آشکار است که در میان مردم وندیداد ترس و بیمی بسیار از گزندِ مردگان وجود داشته‌است. این مردم بر آن بودند که روح مرده در بالای جسدش همواره در پرواز است تا به هر نحوی شده به بازماندگان خود گزندی وارد کند. هر کس از سه قدمی به مرده‌ای نزدیک‌تر می‌شد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و غسلِ میت درباره‌اش انجام شود، تا پاک گردد.[۱۶]
مسئلهٔ جالب توجه در سه بند آخر فرگرد دوازدهم نجس نبودن اموات کافران است از دیدگاه مغان هر که کافر باشد و بر دین آنان باور نداشته باشد، در زمان حیات نجس است و بر اثر تماس مستقیم و غیرمستقیم می‌تواند آفریده‌ها و مخلوقات اهورامزدا را نجس و ناپاک نماید اما دروخش نسوش (دیو نسو) فقط مردگان مغ دینان یا مجوس را آلوده کرده و به مردگان کافران صدمه‌ای نمی‌رسانند.[۱۷]
منع شیون و زاری[ویرایش]
در اوستای بزرگ زمان ساسانی که تدوین شدهٔ مغان بود به موجب کتاب نهم دینکرد در سوتکَرنَسک که نخستین نسک از بیست و یک نسک اوستا بود، در فرگرد یازدهم دربارهٔ عدم شیون و زاری در سوگواری مطالبی وجود داشته‌است. هم چنین در گزارش اَرداویراف از جهان پسین، به موجب فصل شانزدهم، رودی سهمگین در دوزخ جاری است که گناهگارانی در آن غوطه‌ور بوده و عذاب می‌بینند و توضیح داده می‌شود که این رود از اشک چشم و بر اثر مویه و شیون و سوگ کسانی به وجود آمده که در پس مردگان خود به سوگواری و گریه پرداخته‌اند و اینک به عذاب در این جایگاه به سر می‌برند. در رسالهٔ مینوی خرد فرگرد ۴۳ بند ۲۹ نیز با نکوهش گریه و سوگواری مواجه می‌شویم. در مجموعهٔ سد در نثر بند ۹۶ نیز همان مطالب سوتکَرنَسک آمده‌است. در جلد اول از روایات داراب هرمزدیار نکوهیدگی و اهریمنی بودن در گریه و مویه و سوگواری ملاحظه می‌شود.[۱۸]رسم سگ‌دید[ویرایش]
نوشتار اصلی: رسم سگ‌دید
این مراسم که نشان دادن جنازه به سگ است، میراث گذشته روزگاران قدیم ایرانیان قبل از زرتشت است. از دیدگاه زرتشتیان زمانی که جان از بدن خارج می‌شود اگر سگی در کنار پای جسد بسته باشد چون نسوش (دیوی که بر اجساد آدمی دست می‌یابد و آن را پلید می‌سازد) بر وی هجوم برد و چنانچه سگ آن جسد را ببیند، نسوش رانده می‌شود. به احتمال زیاد رسم سگ‌دید که عبارت بود از آوردن سگی بر بالین محتضر یا مرده و نشان دادن جسد به سگ و مالیدن پوزه به آن جسد، از همین عقیده سرچشمه گرفته‌است.
اساس این عقیده بر این بود که سگ که دزد و گرگ و دشمن مادی را می‌راند، قادر به راندن دروج و نسوش پلیدی که از سوی باختر، جایگاه دیوان بر جسد مرده حمله می‌کند، هم هست. سود و خاصیت طبیعی و طبی رسم «سگدید کردن» این است که حیوان مذکور در شناخت مرگ توانا و در مرگ مفاجا و بی‌هوشی قادر به تشخیص مردگان از زندگان است. تا چندی پیش با نهادن قطعه نانی بر سینهٔ جسد و بردن سگ برای برداشتن آن رسم سگدید کردن به ذهن‌ها القا می‌شد.[۱۹]ترتیب و نحوهٔ انجام مراسم بر طبق وندیداد[ویرایش]
مراسم مربوط به محتضر[ویرایش]
قبل از فرارسیدن مرگ، موبد بالای سر محتضر حاضر می‌شود و به خواندن ادعیه و اوراد خاص می‌پردازد و از او می‌خواهد که به گناهان خود اعتراف کند و طلب مغفرت نماید. پس از شستن میّت او را با پارچه‌ای کتانی می‌پوشانند و در اطراف او اجتماع کرده و سرود اَشم وُهو (نمازهای اَشم وُهو و یتا آهو در آغاز و انجام بیشتر نیایش‌ها می‌آید) را به زبان پازند در گوشش می‌خوانند. اهمیت این کار در سروش یشت هادخت تأکید شده‌است و گاهی چند قطره هوم مخلوط به آب، در دهان مرده ریخته می‌شود تا سبب آمرزش و جاودانگی او گردد.[۲۰]
غسل با گمیز[ویرایش]
پس از مرگ، همین که جان از بدن جدا شد بی‌درنگ دُروج نَسو عفریت و دیو نامرئی، به پیکر مگسی همچون پلیدترین خرّفستران از سرزمین‌های اباختر (شمال) می‌آید و برتن مرده می‌تازد، در نتیجه این تازش است که جسد میت ناپاک و فاسد می‌گردد و لمس آن گناه به حساب می‌آید؛ بنابراین افراد ویژه‌ای حق دست زدن به مرده را دارند و اگر فردی غیر از آنان جسد را لمس کند، باید ۹ روز تمام با گمیز (ادرار گاو) غسل کند. در اینجا ثنویت زرتشتی که در ادوار بعد از زرتشت رنگ و بوی خاصی به خود گرفت، به خوبی خود را نشان می‌دهد. این ثنویت با آن که مثل ثنویت‌ها گنوستیکی خیر و شر را به صراحت با روح و ماده منطبق نمی‌کند، باز تمایل به این دعوی را نشان می‌دهد که آنچه تعلق به قلمرو خیر دارد حیات است و مرگ مثل دروج (اهریمن یکی از دیوان ماده) متعلق به قلمرو شر است.
ظاهراً به استناد همین نکته است که پسودن مردگان همچنان که از وندیداد برمی‌آید تطهیر با گُمیز، (ادرار گاو) را الزام می‌کند، چرا که در تعلیم زرتشت تن انسان وقتی که به کلی از حیات خالی باشد در تصرف اهریمن واقع می‌شود و تطهیر که به سبب پسودن آن هست، از اینجاست.[۲۱]
حمل جسد[ویرایش]
برای حمل هر جسد حتی کودکان، دو نفر نعش‌کش لازم است آنان در حالی که سرود «سروش بَغ» را می‌خوانند، در دستشان پارچه‌ای به نام پیوند دارند و سرود سروش بغ را تا کلمه اَشَه(Asahe) می‌خوانند، سپس سکوت کرده و جسد را به جز صورت می‌پوشانند، با سکوت خود آنان مرده را در حمایت آن دعا قرار می‌دهند. سپس در سه قدمی جسد می‌ایستند و گات‌ها یعنی اَهونَوَیتی را در دو بخش می‌خوانند. بعد نوبت اقوام نزدیک است که آخرین دیدار را با او داشته باشند سپس آیین سگ‌دید انجام می‌شود. سگ در آیین زرتشت جانور مقدسی است و آزار وی شایسته کیفر است. برای راندن دروج نسو باید یک سگ سفید با گوش‌های زرد نزدیک جسد حاضر نمایند. هنگامی که چشم سگ به جسد مرده افتد، دروج نسو به شکل مگسی به مناطق شمال می‌گریزد. قبل از بیرون بردن جسد از خانه تا رساندن آن به دخمه این سگ باید به دنبال آن برود در اتاق مرده (در خانه) آتشی با چوب صندل برافروخته می‌شود. نعش را هر چه زودتر در روز هنگام و اگر شب فوت کرده باشد تا روز بعد می‌باید برای انجام مراسم ببرند و برای مواردی که مصادف با آمدن برف و باران باشد، ترتیبات دیگری هست، در مواقع معمولی نعش‌کش‌ها جنازه را از روی تخته‌سنگ یا توده شن برمی‌دارند تا در تابوت آهنین بنهند.
موبدان که سخت پایبند طهارتند، هیچگاه کمتر از سه گام به جنازه نزدیک نمی‌شوند و به آن دست نمی‌زنند. هنگام بردن جسد به دخمه، مشایعت کنندگان دو نفر، دو نفر با ریسمان یا پارچه پیوند در دستشان در کنار هم قرار می‌گیرند و برای دور ماندن از نجاست سرود سروش بغ را زمزمه می‌کنند. سرانجام پس از مراسم همگی آداب طهارت مخصوص را انجام می‌دهند تا از پلیدی مرگ پاک شوند. نعش کش‌ها جسد را از طاقه‌ای که در دیوار، مخصوص به این کار تعبیه شده، عبور می‌دهند و بسوی برج خاموشان می‌برند. نیز علت این کار را متذکر می‌شود که با خروج جسد از در خانه، فرّه خانه با آن می‌رود.[۲۲]
تدفین جسد[ویرایش]
در بیرون دخمه حجاب از روی صورت مرده برداشته می‌شود تا برای آخرین بار خانواده او را ببیند، سپس آن دو نفر نعش‌کش که لباس‌های سفید دارند، لباس‌های مخصوص دخمه را می‌پوشند. قفل آهنی در را باز می‌کنند و جسد را به درون می‌برند، سر را به طرف جنوب (چون شمال مقرّ دیوان است) می‌گردانند و روی یک سنگ به نام کیش قرار می‌دهند. سپس لباس‌ها را از روی جسد برمی‌دارند و او را عریان می‌کنند. لباس‌ها به دلیل نجاست باید به درون چاه وسط برج خاموشان انداخته شوند. کرکس‌ها و لاشخورها که خود را مهیا کرده‌اند، ظرف دو ساعت همه چیز را می‌خورند و تمام می‌کنند. آنگاه مأموران برج، استخوان‌ها را در داخل چاه می‌ریزند. در طی این مراسم در محلی خاص که در دخمه ساخته شده‌است، مراسمی نیز توسط خانواده متوفی انجام می‌شود و سرود سروش بغ به زمزمه خوانده می‌شود.[۲۳]
زمان سوگواری[ویرایش]
در فصل دوازدهم وندیداد مدت سوگواری یا اوپَه‌مانَه، بطورکلی برای گناهکاران دو برابر ثواب کار اعلام شده‌است. برای فرد عادی پارسا و نیکوکار مدت سوگواری یک ماه، برای فرد گناهکار دو ماه برای رئیس و بزرگ خاندان و همسر وی شش ماه در صورت ثواب کار بودن و یک سال در صورت گناهکار بودن تعیین شده‌است.[۲۴]
به توجه به اینکه به موجب بند نهم از فرگرد نخست وندیداد، سوگواری از آفریده‌های اهریمن به‌شمار آمده‌است، فصل دوازدهم وندیداد و مطالب آن تضادهایی را از سویی با معتقدات خود مغان و از سویی دیگر با معتقدات زرتشتی و آریایی نشان می‌دهد. گلدنر در فقه اللغه ایرانی جلد دوم بر آن است که مقایسه فرگرد دوازدهم موجود با فهرستی که از وندیداد دوره ساسانی، در کتاب هشتم دینکرد آمده است نشان می‌دهد که فصل دوازدهم اصلی در سدهٔ نهم میلادی از بین رفته بود و فرگرد دوازدهم فعلی با زبان سستی که دارد، به خوبی تشخیص داده می‌شود که مجعول و بسیار جدید است.[۲۵]گورستان‌های باستانی[ویرایش]
یکی از منابع مهم در جهت شناخت فرهنگ، آئین‌ها و مذاهب بررسی تدفین‌های انجام شده در گورهای باستانی است. جامعه‌شناسی و تاریخ ادیان و فلسفهٔ مذاهب نمی‌تواند بدون توجه به آثار بجای مانده از اقوام باستانی که به نوعی به فلسفهٔ مرگ و نیستی و برخورد انسان نسبت بدان مربوط می‌شود به نتیجه‌گیری صحیح و بازسازی اعتقادات پیشینیان و تأثیر آن در حرکت و تحول انسان و تاریخ آن دست یازند.[۲۶]سیلک کاشان[ویرایش]
عموماً یکی از وسایل و طرق شناخت جابه‌جا شدن اقوام، یعنی ورود قومی به منطقه‌ای کهن را می‌توان از روی تحول و دگرگونی‌ای که در طرز تدفین آشکار می‌شود، شناخت و این چنین روشی همراه با تحول در سیلک کاشان به چشم می‌آید در این منطقه به نظر می‌رسد که قومی بر بومیان تسلط یافته و روش‌هایی تو به وجود آورده‌اند. این تحول عبارت از این بوده‌است که قبر یا گورها را دیگر در کف اتاق یا جاهای مختلف خانه قرار نمی‌دادند بلکه چند سد متر دورتر از محل زندگی عمومی، در گورستانی مردگان‌شان را دفن می‌کردند و این گورستان به منزلهٔ شهر مردگان محسوب می‌شد. مهاجران در گورها متجاوز از سد قطعه چیزهای مختلف می‌نهادند که سلاح‌های جنگی در درجهٔ اول اهمیت قرار داشت و از این میان کلاه‌خودهایی که از چرم ساخته می‌شد، فراوان‌تر بود. چرم‌ها اکنون پوسیده شده و از بین رفته‌اند لیکن ورقه‌های سیمین که روی آن‌ها نقوش و کنده‌کاری‌هایی شده و از اجزای تزئینی آن کلاه خودها بوده، باقی مانده‌است.
به کارگرفتن آهن با تناسب زمان جای را برای خود کاملاً باز کرده بود در گورهای جنگجویان جنگ ابزارهایی چون سپر، خود، پیکان، خنجر، شمشیر، لگام و تزئیناتی از برای سر و سینهٔ اسب می‌نهادند. غذا و خوراک مردگان نیز از نظر دور نبوده‌است و برای این منظور از دیگ‌های بزرگ و دسته‌داری که از مفرغ ساخته می‌شد و استعمال آن نزد سکاها متداول بود، استفاده می‌کردند. زینت آلات سیمین و مفرغی که از لحاظ تنوع مورد توجه می‌باشند وضع هنری و پیشهٔ فلزکاری و جواهرسازی و زرگری آن مردم را آشکار می‌سازد. از ظروف باقی‌مانده و تنوع شکل رنگ و نقش آشکار است که هنر و پیشهٔ کوزه‌گری رواج داشته‌است. کوزه‌گران به ترکیب و تلفیق رنگ‌ها اهمیتی بسیار می‌دادند. ظروف به دست آمده از این آریایی‌های ابتدایی به رنگ‌های مختلف می‌باشد.
کوزه‌گری بومیان در منطقهٔ کاشان تاریخی کهن داشته و این روش پیشین هنر نگارگری بومیان، با آمدن مهاجران متروک نشد بلکه دچار دگرگونی تکامل‌گرایانه گشت. یک وجه مشخص در این هنر نو، نوعی گریز است از زمینهٔ تهی و هنرمندان و نقش گران می‌کوشیده‌اند تا زمینهٔ ظروف را از نقش‌هایی مختلف پر کنند. نقش و تصویر انسان در تپه سیلک از یونان کهن‌تر و قدیم‌تر است. از سدهٔ هشتم پیش از میلاد نیم رخ انسان بر روی ظروف گلی به هیئت تکامل یافتهٔ آن به دست آمده‌است. نمایاندن خورشید و پرتو آن به اشکال هندسی رواجی بسیار داشت. تصاویر بز کوهی که از دید واقع‌گرایانه دور بود، بسیار نقش می‌شد اما اسب به زودی آن را متروک و مهجور ساخت. اسب و خورشید که از نظرگاه تمامی اقوام هندواروپایی به هم مربوط بودند به آهستگی در هنر اهمیت شایانی پیدا کردند.[۲۷]
شکل گورها نظیر آرامگاه کورش بزرگ بوده‌است. سطح فوقانی گورها از الواحی سنگی یا از گل پخته تشکیل می‌شد به شکل شیروانی که از دو طرف شیب داشت در این جا رابطه و همانندی بسیاری را مشاهده می‌کنیم میان گورسازی این مردم و شکل نُردیک (وابسته به شمال اروپا) وابسته به نژاد اسکاندیناوی و بریتانیای شمالی که بیشتر میان مهاجمان هندواروپایی رواج داشت.[۲۸]

نقش و تصویر انسان و اسب 

دیگ سفالی 

نقش خورشید 

نقش خورشیدگورستان تپه حصار[ویرایش]
تپه‌حصار در جنوب شهر دامغان در استان سمنان قرار گرفته‌است. قدمت تمدن پیش از تاریخ این تپه از هزارهٔ چهارم تا هزارهٔ اول پیش از میلاد می‌رسد. در تپهٔ حصار سه طبقهٔ متمایز مربوط به دوران پیش از تاریخ تشخیص داده شد که هر کدام از این سه طبقه نیز به تقسیمات کوچک‌تری طبقه‌بندی شده‌اند. در مناطق قدیمی‌تر طبق آمار بیشتر مردگان به جانب مشرق یعنی مقابل طلوع آفتاب خوابانده شده‌اند و این نشاندهندهٔ اینست که خورشید یکی از خدایان مهم این مردم به‌شمار می‌رفته‌است.[۲۹]گورستان پارتی[ویرایش]
گورستان پارتی همدان در شهر همدان بر روی تپه‌ای طبیعی واقع شده که مجسمهٔ سنگ شیر در بلندترین نقطهٔ جنوب غربی آن قرار دارد. از دوران پیش از اسلام چندین نوع تدفین در آن دیده می‌شود.جسد مرده به پشت و تاقباز خوابانده شده و تدفین بدون تابوت بوده‌است.جسد مرده به حالت جمع شده و نه به صورت الزاماً جنینی دفن شده و تدفین بدون تابوت است. از نظر زمانی به دورهٔ پادشاهی اردشیر دوم نسبت داده شده‌اند.جسد در یک تابوت سفالی به شکل یک قایق به پشت خوابانده شده‌است. بر اساس سکه‌هایی که یافت شده، از نظر زمانی اشکانیان و به دورهٔ پادشاهی مهرداد اول و فرهاد دوم نسبت داده شده‌اند.جسد در تابوتی که از چندین خمرهٔ سفالین به هم چسبیده تشکیل شده، به پشت خوابانده شده‌است.[۳۰]جستارهای وابسته[ویرایش]گورستان پارتی همدانقبور و تدفین مردگان در عصر آهنگوردخمهپانویس[ویرایش]↑ فره‌وشی، ایرانویچ، ۱۵۳.↑ فره‌وشی، ایرانویچ، ۱۵۱.↑ فره‌وشی، ایرانویچ، ۱۵۳ و ۱۵۴.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۵۱.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۵۰.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۵۰.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۵۱.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.↑ بنونیست، دین ایرانی، ۲۹.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲.↑ مهدوی، سگدید، رانش اهریمن، ۵۶.↑ چایچی امیرخیز و سعیدی هرسینی، نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان، مقدمه.↑ چایچی امیرخیز و سعیدی هرسینی، نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان، مقدمه.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۵۸.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۵۸.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۷۸.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۷۰.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.↑ مهدوی، سگدید، رانش اهریمن، ۵۶.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲ تا ۳۵۸.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲ تا ۳۵۸.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲ تا ۳۵۸.↑ مهدی‌زاده، مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی، ۳۶۲ تا ۳۵۸.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۹.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۳۶۸.↑ چایچی امیرخیز و سعیدی هرسینی، نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان، مقدمه.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۱۹۱.↑ رضی، دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت، ۱۹۴.↑ «تپه حصار دامغان». پی سی آنلاین. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۳ آوریل ۲۰۱۲. دریافت‌شده در۳۰ آذر ۱۳۹۰.↑ چایچی امیرخیز و سعیدی هرسینی، نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان، ۱۴.منابع[ویرایش]بنونیست، امیل (۱۳۵۴). دین ایرانی بر پایهٔ متن‌های مهم یونانی. ترجمهٔ بهمن سرکاراتی. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.رضی، هاشم (۱۳۸۴). دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۳۲-۲.فره‌وشی، بهرام (۱۳۶۸)، ایرانویج، تهران: دانشگاه تهرانچایچی امیرخیز، احمد؛ سعیدی هرسینی، محمدرضا (۱۳۸۱). نگاهی به تدفین تابوتی در ایران باستان. تهران: سمیرا. شابک ۹۶۴-۹۲۳۷۵-۳-۴.مهدوی، ملیحه (۱۳۷۹). «سگدید، رانش اهریمن». کتاب ماه ادبیات و فلسفه (۴۰).مهدی‌زاده، علی (۱۳۷۹). «مرگ و مراسم تدفین در دین مزدایی». دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (۱۵۳ و ۱۵۴).
رده‌ها: ایران باستانمراسم مردگان